زندگی خلاق http://zendegikhalagh.com/ خلاقیت را زندگی کنیم Sat, 04 Feb 2023 13:24:43 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.2.5 http://zendegikhalagh.com/wp-content/uploads/2023/02/cropped-Zendegi-Khalagh-Logo-32x32.png زندگی خلاق http://zendegikhalagh.com/ 32 32 فریلنسر بشویم یا نه؟ http://zendegikhalagh.com/%d9%81%d8%b1%db%8c%d9%84%d9%86%d8%b3%d8%b1-%d8%a8%d8%b4%d9%88%db%8c%d9%85-%db%8c%d8%a7-%d9%86%d9%87%d8%9f/ http://zendegikhalagh.com/%d9%81%d8%b1%db%8c%d9%84%d9%86%d8%b3%d8%b1-%d8%a8%d8%b4%d9%88%db%8c%d9%85-%db%8c%d8%a7-%d9%86%d9%87%d8%9f/#respond Mon, 03 Aug 2020 13:25:40 +0000 http://zendegikhalagh.com/?p=1011 نمی‌دانم تا به حال واژه فریلنسر را شنیده‌اید یا نه؟! موضوعی که بحث‌های زیادی درباره خوب و…

نوشته فریلنسر بشویم یا نه؟ اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
نمی‌دانم تا به حال واژه فریلنسر را شنیده‌اید یا نه؟! موضوعی که بحث‌های زیادی درباره خوب و مفید بودنش یا دردسرهایش این روزها می‌شنویم.

اما یکبار برای همیشه به این چند سوال جواب بدهیم و تکلیف این قضیه را با تمامی جنبه‌های خوب و بدش روشن می‌کنیم.

فریلنسر کیست ؟ دقیقا چه کاری انجام می‌دهد؟ تفاوت فریلنسر با دورکار چیست؟ آیا فریلنسری یک فرصت محسوب می‌شود یا یک تهدید؟

از کجا بدانیم فریلنسر بودن با شخصیت ما جور در می‌آید یانه ؟؟

وضعیت فریلنسری در ایران در حال حاضر چگونه است ؟ در آینده چگونه پیش‌بینی می‌شود؟ نگاه به فریلنسر در جهان چگونه است ؟

و سوال مهم : چگونه فریلنسر بودن را آغاز کنیم؟

اولین سوال؛ اولین قدم: فریلنسر کیست؟؟

فریلنسر بر اساس معنی لغوی به کسی گفته می‌شود که به صورت مستقل فعالیت می‌کند و وابستگی به شخص یا سازمان خاصی ندارد. در اصطلاح به این شخص آزادکار هم می‌گویند.

فریلنسر دقیقا چه‌ کاری انجام می‌دهد؟

پروژه‌هایی که نیاز به حضور فیزیکی فرد در شرکت و دفتر محل کار ندارد، و می‌توان با یک لپ‌تاپ از هر جایی که شما دوست دارید و به اینترنت دسترسی داشته باشید انجام بدهید، مانند نویسندگی، طراحی وب، گرافیک دیزاین، برنامه نویسی، طراحی داخلی ….

فرق فریلنسر با دورکاری چیست؟

افرادی که دورکاری انجام می‌دهند کارمند و وابسته به یک شرکت هستند که در پایان ماه حقوق ثابت دریافت می‌کنند. اما فریلنسرها وابسته به هیچ سازمان و شرکتی نیستند در واقع آنها نیروی کار هیچ سازمانی به حساب نمی‌آیند و فقط برای خودشان کار می‌کنند.

اگر فریلنسر را به آزادکار معنی کنیم شاید برای ما نحوه ارتباط یک فریلنسر را با سازمان مشخص کند که هیچ‌گونه وابستگی حقوقی بین فرد فریلنسر و شرکت یا سازمان نیست.

در واقع زمانی که شما به عنوان فریلنسر با شرکتی کار می‌کنید، فردی که به آن کارفرما اطلاق می‌شود برای شما پروژه‌ تعریف می‌کند که طبق توافقات بین دو طرف بر روی پروژه مورد نظر شروع به انجام کار کنید.

توافقات مالی، جزییات کار، تاریخ تحویل کار و تمامی موارد بر اساس توافق انجام می‌شود.

زمانی که شما به عنوان فریلنسر کار می‌کنید گزارش‌های دوره‌ای به صورت هفتگی و یا ماهیانه وجود ندارد، چیزی که اهمیت دارد تحویل کار نهایی با جزییات و کیفیتی است که بر روی آن توافق شده است.

فریلنسر چیست

فریلنسر بودن؛ تهدید یا فرصت

آزاد کار یا فریلنسر بودن هم دقیقا مانند بقیه شغل‌ها نقاط ضعف و قوتی دارد که بر اساس شرایط می‌تواند برای ما یک تهدید و یا تبدیل به یک فرصت شود.

شناخت خودمان و توانایی‌هایمان و پرورش آن‌ها بر اساس نیاز جامعه‌ای که در آن به عنوان یک فریلنسر می‌خواهیم در آن فعالیت کنیم دقیقا همان موضوعی است که باید درباره آن مطالعه کنیم و به روز باشیم. اما من به عنوان یک فریلنسر به شما می‌گویم که با تقویت مهارت‌هایتان می‌توانید این تهدید را به یک فرصت تبدیل کنید.

 

از کجا متوجه بشویم که فریلنسر بودن مناسب مدل شخصیتی ما است یا نه ؟

بگذارید با یک سوال و جواب دادن و بررسی راهکارها این مطلب را بررسی کنیم.

اول: آیا نداشتن یک دریافتی ثابت برای پایان ماه به شما احساس ناامنی می‌دهد؟

دوم: آیا شما به راحتی می‌توانید با افراد مختلف ارتباط بگیرید؟

سوم: آیا شما در گستره‌ روابطتان با افراد زیادی در ارتباط هستید؟؟

چهارم: آیا قدرت پرزنت کردن خودتان و کسب و کارتان را دارید و می‌توانید چندین بار در سال این کار را انجام دهید؟

جواب سوال اول: اگر جواب شما به این سوال بله است، باید بگویم متاسفانه برای فریلنسر شدن در ازای گرفتن آزادی زمان و مکان برای کار کردن، باید امنیت مالی‌تان را زیر پا بگذارید، مخصوصا برای چند ماه اولی که وارد این کار می‌شوید.

راهکار برای سوال اول: اگر کارمند هستید و قصد دارید آزادکار شوید به شما پیشنهاد می‌کنم به صورت محدود پروژه قبول کنید و در کنارش کارمند بمانید تا تمام ارتباطات خودتان را در فضای کاری فریلنسری پیدا کنید و بعد به صورت کامل از کار تمام وقتی که دارید انصراف دهید.

جواب سوال دوم: ایجاد شبکه ارتباطی با افراد متفاوت در حوزه‌هایی که می‌تواند منجر به همکاری در آینده باشد از ملزومات فریلنسر بودن محسوب می‌شود. پس اگر در ایجاد این شبکه‎‌های ارتباطی ضعف دارید، پروژه گرفتن و ادامه حیات و فعالیت برای فریلنسرکار کردن برای شما بسیار سخت و شاید غیرممکن شود.

راهکار برای سوال دوم: از طریق شبکه‌های دیجیتال مثل اینستاگرام و لینکدین افراد و شرکت‌هایی که در بازار هدف شما قرار دارند را شناسایی کنید و شروع به ارتباط‌گیری کنید. تشکیل شبکه ارتباطی در لینکدین بسیار در این امر تاثیر دارد.

جواب سوال سوم: از دنیای دیجیتال بگذریم، اما اگر در دنیای واقعی نمی‌توانید به راحتی ارتباط بگیرید در اولین فرصت این مشکل را حل کنید.

راهکار سوال سوم: به هر میزان دایره ارتباطی شما گسترده‌تر باشد، فرصت‌های بیشتری برای گرفتن پروژه آزاد کاری دارید. اگر از مهارت و استعداد خود در حوزه‌ای که قصد فعالیت به صورت فریلنسر دارید اطمینان دارید پس ریشه مشکل شما در ارتباط گرفتن و اعتماد به نفس برای شروع یک ارتباط است؛ به شما پیشنهاد می‌کنم مقاله نکاتی برای افزایش اعتماد به نفس را حتما بخوانید و این مسئله یکبار برای همیشه حل کنید.

جواب سوال چهارم: اگر جواب شما به این پرسش بله است به شما تبریک می‌گویم، شما یکی از اساسی ترین مهارت‌های فریلنسر شدن را دارید. من افراد زیادی را می‌شناسم که در حوزه فعالیت خود از بهترین‌ها هستند، قابلیت ارتباط گیری را دارند اما متاسفانه نمی‌توانند کار خود را پرزنت کنند. و تمام مسیری که تا رسیدن و پیدا کردن به پروژه پیموده‌اند را بی‌فایده از بین می‌رود.

راهکار سوال چهارم: یادگیری مهارت پرزنت کردن را در اولویت‌های کارهای همین امروزتان قرار دهید. از یوتیوب و گوگل می‌توانید راهکارهای خیلی خوبی جستجو و پیدا کنید.

یک تقلب برای پرزنت کردن و حضور در جلسه پرزنت مهارت‌هایتان: بررسی دقیق کسب و کاری که قرار است با آنها همکاری کنید، قبل از جلسه حضوری و حرف زدن و متمرکز شدن درباره نقاط قوت خود و کارتان ( نه برطرف کردن نقاط ضعف ) می‌تواند کمک بسیار شایانی در روند پرزنت کردن شما بکند.

فریلنسرکیست

و اما وضعیت فریلنسر کار کردن در ایران

متاسفانه این نوع فعالیت آزادکاری هنوز به خوبی برای کارفرماها و مدیران جا نیفتاده و نمی‌دانند که اگر پروژه‌های خودشان را به فریلنسر بسپارند چقدر می‌تواند در روند کارهایشان موثر باشد.

مخصوصا افرادی که به عنوان کارآفرین تازه شروع به فعالیت کرده‌اند می‌توانند با واگذاری پروژه‌هایشان به آزادکارها در پرداخت هزینه برای کرایه کردن فضای کار حضوری صرفه جویی کنند.

خبر خوب: روز به روز با پیش رفتن به سمت دنیای دیجیتال و تکنولوژی‌ها، اهمیت و جایگاه کار فریلنسری برای مدیران بیشتر محرز می‌شود.

نگاه بقیه جهان به فریلنسر بودن

با توجه به گسترش وب‌سایت‌ها و اهمیت داشتن وب سایت برای همه کسب و کارها این نوع از کار هم افزایش قابل توجه‌ای داشته، طوری که یک سوم نیروی کار در آمریکا به صورت فریلنسر کار می‌کنند.

از کجا شروع کنیم برای فریلنسر شدن؟!؟

به اطرافیانتان که در فضای کاری مرتبط به شما هستند اعلام کنید که می‌خواهید تغییر در فضای شغلی بدهید و در صورتی که با چنین شرایط کاری یعنی فریلنسری مواجه شدن، حتما به شما معرفی کنند.

وب سایت‌هایی هم هستند که شما در آن‌ها ثبت نام می‌کنید و پروفایل خود را بر اساس مهارت و توانایی‌تان کامل می‌کنید و کارفرماها بر اساس نیازهایشان به شما پروژه پیشنهاد می‌دهند.

برای خودتان رسانه‌ای داشته باشید که در آن به صورت مستمر فعالیت کنید و با توجه به حوزه کاری‌تان برایش تولید محتوا بکنید، این رسانه می‌تواند وبلاگ، وب سایت، صفحه اینستاگرام و  لینکدین باشد.

یادتان باشد که …

  • حتما قرارداد مابین شما و کارفرما منعقد شود.
  • در قرارداد تمامی نکات شرایط تحویل پروژه ذکر شود.
  • ذکر کردن شرایط پرداخت و مبلغ پروژه را فراموش نکنید.
  • در پایان کار اگر برای کارفرما مقدور است نامه‌ای تحت عنوان حسن انجام کار برای بارگذاری در رسانه انتخابی‌تان دریافت کنید.

کلام آخر : اگر شما فردی هستید که با نظم مخصوص خودتان برای کار کردن در هر ساعت از شبانه روز لذت می‌برید و یا با اینکه تمام کار و زندگی‌تان داخل یک لپ تاپ باشد که بتوانید هر جایی که دوست داشتید کار کنید موافق هستید و می‌توانید به غریبه ها لبخند بزنید با آن‌ها معاشرت کنید و درباره خودتان و کارتان چند کلمه‌ای صحبت کنید و این ارتباط را ادامه بدهید شما د قیقا یک فرد مناسب برای فریلنسر کار کردن و آزادکار بودن هستید.

 

 

نوشته فریلنسر بشویم یا نه؟ اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
http://zendegikhalagh.com/%d9%81%d8%b1%db%8c%d9%84%d9%86%d8%b3%d8%b1-%d8%a8%d8%b4%d9%88%db%8c%d9%85-%db%8c%d8%a7-%d9%86%d9%87%d8%9f/feed/ 0
وقتی در بسته است از پنجره نرو! http://zendegikhalagh.com/%d9%88%d9%82%d8%aa%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%d8%aa%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d8%a7%d8%b2-%d9%be%d9%86%d8%ac%d8%b1%d9%87-%d9%86%d8%b1%d9%88/ http://zendegikhalagh.com/%d9%88%d9%82%d8%aa%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%d8%aa%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d8%a7%d8%b2-%d9%be%d9%86%d8%ac%d8%b1%d9%87-%d9%86%d8%b1%d9%88/#respond Mon, 03 Aug 2020 13:22:37 +0000 http://zendegikhalagh.com/?p=1007 چگونه روی یک شغل کلید نکنیم؟ یکی از چیزهایی که ممکن است هنگام ارزیابی یک…

نوشته وقتی در بسته است از پنجره نرو! اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
چگونه روی یک شغل کلید نکنیم؟

یکی از چیزهایی که ممکن است هنگام ارزیابی یک شغل برایمان مشکل زا باشد این است که روی یک نوع شغل خاص کلید کنیم، در حالی که به هر دلیلی محرز شده است که گزینه ی امیدبخش یا واقع بینانه ای نیست. شاید به دست آوردن آن شغل بسیار دشوار باشد؛ ممکن است مستلزم سالهایی طولانی برای کسب آمادگی های لازم باشد؛ یا چه بسا در قلمرو کسب وکاری قرار داشته باشد که دیگر عرصه ای پرمخاطره و بی ثبات گشته و از همین رو چشم انداز بلندمدت چندان خوبی ندارد.
چنین چیزی را «کلید کردن» می نامیم (و نه نوعی علاقه) تا مشخص کنیم که این گونه تمرکز بیش از حد بر یک شغل، امری مشکل زا ست؛ زیرا تصوری بسیار قوی در ذهنمان نقش بسته که آینده مان در این شغل و فقط در این شغل نهفته است؛ در حالی که برای تحقق این ایده با موانع بسیار عظیمی روبه رو هستیم.
مثلا ممکن است روی تأسیس انتشاراتی مختص به آثار ادبی کلید کرده باشیم، اما دریابیم که فرصت های مناسب اندکی وجود دارد و درآمدش نمی تواند هزینه ی کافی برای مسکن مورد نیازمان را پوشش دهد؛ چون لازم است در جایی ساکن باشیم که فاصله ی معقولی با دفتر کار داشته باشد. یا شاید با اینکه شغل روزنامه نگاری جدی و تحریر مقالات بسیار بلند دیگر هیچگونه صرفه ی اقتصادی ندارد، اما باز هم بسیار به آن علاقه مند شده ایم. چه بسا با وسواس فراوان مدام به شغلی سیاسی فکر میکنیم، با اینکه احتمال ایجاد تغییر مهم بسیار ناچیز است؛ چه بسا روی شغلی در فیلمسازی کلید کرده باشیم، با اینکه سطح رقابت در این عرصه بسیار شدید و بی رحمانه است، احتمال موفقیت بسیار ناچیز است و اصلا هیچ تضمینی ندارد.

رهایی از تله”کلید کردن

راه حل این جور کلید کردن ها این است که دقیق تر بفهمیم که واقعا به چه علاقه مند هستیم. هرچه دقیق تر و ژرف تر در علائقمان غوطه ور شویم، بیشتر احتمال دارد که دریابیم علائق ما و جنبه های لذت بخش مرتبط با آن ها در گستره ی وسیع تری از مشاغل یافت می شوند که تاکنون اصلا فکرش را نکرده ایم. آنچه باعث شده به راهروی بسیار باریک تری از گزینه ها سوق داده شویم – که چندان تضمینی هم ندارند- این است که خوب نمی دانیم واقعا در پی چه هستیم و تصوری نسبتا متعارف و سطحی از بازار کار داریم.
کلید کردن فقط در مورد انتخاب شغل رخ نمی دهد. در روابطمان نیز ممکن است روی شخص خاصی کلید کنیم که عاشقش هستیم و ستایشش میکنیم و نمی توانیم از این دور باطل بیرون بیاییم؛ حتی با اینکه اتفاقا وقتی با او هستیم متأسفانه یا هیچ علاقه ای به ما ندارد یا ما را تحقیر میکند یا رفتار اعتماد برانگیز از خود نشان نمی دهد. علی رغم سوءرفتارها به خودمان و کسانی که نگرانمان هستند می گوییم که نمی توانیم زندگی را بدون او اصلا تصور کنیم، چون او را فرد خیلی خاصی می دانیم چنین فردی شاید گاهی خیلی خیلی بامزه است، یا اینکه نوازنده ی بسیار چیره دستی است، یا بدبینی کنایه آمیزی دارد که مورد تحسین ماست.
راه رهایی از این تله این نیست که به خودمان بگوییم این شخص را دوست نداریم یا اینکه سعی کنیم فراموش کنیم که چقدر جذب آنها شده ایم. بلکه باید با جدیت و دقت بیندیشیم که دلیل جذابیت آنان برای ما چیست؛ و بعد ببینیم که این ویژگیها که مورد تحسین ما هستند در افراد دیگری نیز وجود دارند و تازه دارای مشکلاتی نیستند که در حال حاضر مانع شکل گیری یک رابطه ی رضایت بخش با این شخص شده است. کاوش دقیق در مورد اینکه عاشق کدام ویژگی های یک فرد هستیم – به شکلی تناقض آمیز اما بسیار رهایی بخش – به ما نشان میدهد که در واقع می توانیم عاشق کس دیگری نیز بشویم.بنابراین فهم چیزهای موردعلاقه مان  که به ما لذت می دهند  یکی از راه های مهم برای خلاصی از دام کلید کردن است. وقتی تعلقمان را به ویژگیها تقویت کنیم،آنگاه به افراد خاص یا مشاغل خاص تعلق کمتری خواهیم داشت. وقتی به درستی دریابیم که چه چیزی ما را به سمت یک شغل می کشد، ویژگی هایی را تشخیص می دهیم که در دیگر انواع کارها و پیشه ها نیز وجود دارند. آنچه واقعا عاشقش هستیم این شغل خاص نیست، بلکه گستره ی ویژگی هایی است که اولین بار در این شغل با آنها روبه رو شده ایم؛ که معمولا به این دلیل بوده که این شغل برجسته ترین نمونه ای است که همه ی این ویژگی ها را در خود گرد آورده است.


مشکل از همین جا شروع می شود: مشاغل عموما برجسته تر معمولا بیشتر جلب توجه می کنند، بیش از اندازه تحسین می شوند و در آخر هم وضعیت شان طوری است که درآمد بسیار کمی هم دارند. اما در واقع آن ویژگیها صرفا در چنین مشاغلی وجود ندارند. این ویژگی ها قطعا ویژگیهایی عام هستند و به هنگامی که بیاموزیم چگونه نگاه کنیم در نقاب هایی متفاوت و کمتر هویداتر در مشاغل دیگر نیز وجود دارند.
فردی را تصور کنید که خیلی روی روزنامه نگار شدن سرمایه گذاری کرده است. خود کلمه ی «روزنامه نگار» برای او تبدیل به نشانه ای سراسر آمال و آرزو شده که تمام چیزی که در زندگی می خواهد در آن متجسم شده است. از اوان کودکی این شغل او را افسون کرده، به او انگیزه داده، به هیجانش آورده و به حرکت واداشته است. به این عادت کرده است که والدینش و عموهایش و خاله هایش از همین الان او را روزنامه نگار صدا بزنند. این قضیه از ۱۲ سالگی شروع شد. اما این حوزه ی شغلی هم اکنون دچار زوال است و به پایان راه رسیده… بن بست و بعد هم اضطراب.
کاری که توصیه می شود این است که جستجوی بی ثمرمان را برای کار متوقف کنیم، از دوره های کاری بدون حقوق دست برداریم و از خودمان بپرسیم که حقیقتا چه ویژگی هایی در روزنامه نگاری هست که برایمان گیراست و باعث هیجان شهودی ما می شود. واقعا در این شغل در پی چه لذاتی هستیم، که ممکن است در شغلی دیگر نیز وجود داشته باشند و چه بسا شغلی سودآورتر نیز
باشد.
در اینجا در معرض نوعی سردرگمی بسیار طبیعی هستیم. اغلب صرفا کلیت یک شغل خاص را می پسندیم. اما اگر به تحلیل جنبه های لذت بخش بپردازیم، آنگاه سرانجام می توانیم قضیه را کاملا بشکافیم و پیگیرانه تر به لذات موجود در هر شغل بنگریم. وقتی مثلا روزنامه نگاری را با دقت بیشتری وارسی کنیم، احتمالا متوجه می شویم که این شغل از جمله واجد چنین لذاتی ست: امکان پرداختن به مسائل جدی سیاسی و اجتماعی، تحلیل سیاست ها، به قلم درآوردن افکار با فصلاحت و بلاغت، کسب احترام به دلیل توانایی بالا در تفکر انتقادی.
وقتی این عناصر روشن شدند، معلوم می شود آن ها انحصارا فقط در حوزه ی شغلی اصطلاحا روزنامه نگاری وجود ندارند. ترکیب این عناصر ضرورتا فقط در روزنامه ها و مجلات یافت نمی شوند و نیاز به آنها فقط در این مشاغل وجود ندارد. در واقع آنها منحصر به هیچ حوزه ی شغلی خاصی نیستند. این ویژگی ها می توانند در بسیاری جاهای دیگر نیز ظاهر شوند و واقعا نیز همین طور است. مثلا یک موسسه ی سرمایه گذاری مالی ممکن است شدیدا نیازمند به تحلیل بازارهای نوظهور و تبیین بالقوگیها و ضعف های احتمالی آنان برای مشتریانش باشد؛ ممکن است دانشگاهی به تحلیل و درک تغییرات در محیط رقابتی اش نیازمند باشد تا نتایج این تحلیل ها را به نحوی روشن ومتقاعدکننده برای اعضای هیئت های علمی اش تشریح کند؛ ممکن است یک شرکت نفتی و تحلیل نیازهای محتمل استخدامی اش در آینده محتاج باشد تا نتایجش را به گروه های استخدامی اش در سراسر جهان منتقل کند. این کسب وکارها تحت مقوله ی روزنامه نگاری جای نمی گیرند، اما همه ی آنها واجد نیازها و فرصت هایی هستند که دقیقا همان لذاتی را به ما می دهند که در بدو کار و به شکلی نسبتا سطحی در روزنامه نگاری محدود و منحصرشان کرده بودیم.
پس از کاوش و بررسی معلوم می شود که لذاتی که در پی شان هستیم پویاتر و متحرک تر از آن هستند که اوایل تصور می کردیم. لزومی ندارد که آنها را صرفا در جهان رسانه بجوییم؛ چه بسا در عرصه های کاملا متفاوتی از اقتصاد و در مشاغل سهل الوصول تر و باثبات تری آنها را بیابیم که حقوق بالاتری نیز دارند.
این تمرین قرار نیست کاری کند که شما از آنچه واقعا می خواهید دست بکشید. حرکت رهایی بخشی که مد نظر داریم این است که دریابیم آنچه واقعا می خواهیم در جاهایی بسیار فراتر از آنچه تاکنون در نظر داشته ایم نیز وجود دارند.
همین تحلیل را می توان در مورد تدریس نیز انجام داد. لزومی ندارد تدریس حتما در مقطع ابتدایی یا دبیرستان انجام گیرد؛ ما می توانیم در عرصه ی دانش سواد مالی نیز مدرس باشیم.یا در یک موسسه ی مدیریت مالی تدریس کنید مثلا باید به مدیران اجرایی بیاموزید که چطور با مشتریان سخت گیر روبه رو شوند. یا مثلا کسی که روی شغلی در عرصه ی سیاست کلید کرده چه بسا دریابد که لذاتی که می جوید- تأثیرگذاری بر پیامدهای اجتماعی سیاستها- به همان اندازه و چه بسا با حقوق بیشتر و تأثیرگذاری گسترده تر در یک موسسه ی گردشگری یا در یک شرکت کاوش نفت هم وجود داشته باشد.

این تنها در صورتی نوعی عقب نشینی به نظر می رسد که به درستی ندانیم واقعا در جستجوی چه هستیم. وجه غافلگیرکننده و رهایی بخش تحلیل جنبه های لذت بخش این است که آشکار می کند که هیچگاه فقط یک عرصه ی خاص از کسب و کار و صنعت نیست که کلید یافتن شغل مورد علاقه ی ماست. وقتی فهم صحیحی از این مسئله حاصل کنیم درمی یابیم که – خوشبختانه-  یک لذت خاص در واقع امری عام و کلی است و می تواند در جاهای بسیار متفاوتی سروکله اش پیدا شود که در وهله ی نخست اصلا انتظارش را نداشتیم. شناخت دقیق علائقمان باعث می شود از علاقه های پراکنده و مبهم رهایی یابیم.

تمرین عملی

 معمولا در یک سازمان یا شرکت خاص وارد کار می شویم و باید با الزامات آن شغل (که فهرستی است از صلاحیتها، ویژگیها، تجربه ی کاری لازم و مهارت در کار گروهی و غیره) تناسب داشته باشیم.
در این تمرین، موقعیت را برعکس کنید: خودتان یک آگهی تبلیغاتی برای شغل ایده آلی بنویسید که فکر می کنید با شما کاملا تناسب دارد. شغلی که همه ی استعدادهای شما را به کار بگیرد و تجسم اهدافی باشد که شما ارزشمند میدانید، عملا چه سر و شکلی دارد؟
هدف این تمرین آن است که همه ی افکارتان را در مورد علائقتان یک جا گرد هم آورید. یک آگهی شغلی را تصور کنید که یک شخص ایده آل (شما) را توصیف کند و نیز وظایف عمومی ای را بیان کند که چنین شخصی در آن شغل به عهده دارد. فارغ از اینکه چنین شغلی اصلا وجود دارد یا نه.

مثلا ما به دنبال جذب فردی هستیم که:
آراستن و منظم کردن محیطهای فیزیکی را دوست دارد.

از پروژه های بزرگ به هیجان می آید.

علاقه دارد در مورد روابط فکر کند و بیندیشد که چگونه می توان یک رابطه ی خوب ساخت.

برای یک بازه ی زمانی ده ساله مسئولیت را به عهده بگیرد.

خواهان این باشد که در گروهی با هوش بالا فعالیت کند.
و غیره.

نوشته وقتی در بسته است از پنجره نرو! اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
http://zendegikhalagh.com/%d9%88%d9%82%d8%aa%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b3%d8%aa%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d8%a7%d8%b2-%d9%be%d9%86%d8%ac%d8%b1%d9%87-%d9%86%d8%b1%d9%88/feed/ 0
کار کردن لذت هایی هم دارد… (بخش دوم نیمه پر لیوان) http://zendegikhalagh.com/%da%a9%d8%a7%d8%b1-%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%86-%d9%84%d8%b0%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d9%87%d9%85-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%af-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%af%d9%88%d9%85-%d9%86%db%8c%d9%85%d9%87/ http://zendegikhalagh.com/%da%a9%d8%a7%d8%b1-%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%86-%d9%84%d8%b0%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d9%87%d9%85-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%af-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%af%d9%88%d9%85-%d9%86%db%8c%d9%85%d9%87/#respond Mon, 03 Aug 2020 13:19:33 +0000 http://zendegikhalagh.com/?p=1002 لذت ابراز خویشتن بچه که بودید لذت می بردید که بزرگترها نظر شما را هم…

نوشته کار کردن لذت هایی هم دارد… (بخش دوم نیمه پر لیوان) اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
لذت ابراز خویشتن

بچه که بودید لذت می بردید که بزرگترها نظر شما را هم بپرسند ( گاهی اوقات از خودتان دلخور می شدید که چرا نمی دانید نظرتان در مورد این موضوع چیست، در حالی که واقعا دلتان می خواست نظری داشته باشید).

در دوره ی مدرسه که در یک نمایش بازی می کردید از این لذت می بردید که می توانید خودتان را از طریق این شخصیت بیشتر بسط دهید. وقتی دیگران به حرفتان گوش نمی دهند دلخور می شوید؛ دلتان می خواهد به حرف شما توجه شود. برخی فکر می کنند شما خودشیفته اید، اما تصورشان نادرست است: مسئله این است که دوست دارید چیزهای مورد علاقه تان را با دیگران در میان بگذارید. قصدتان تعریف از خود نیست؛ بلکه نوعی سخاوت است.

جایی کار می کردید و یک بار بعد از جلسه یکی از مدیران ارشد شما را به کناری کشید و به شما گفت که کمی ساکت تر باشید، زیرا نظراتتان لزوما همیشه در دستور کار قرار ندارد؛ بعدها متوجه حرف مدیر شدید اما واقعا بابت این مسئله عصبانی شدید.

گاهی اوقات در فرم های بازخوردی که می نویسید دیگر جای خالی باقی نمی ماند که مطالب دیگرتان را هم اضافه کنید.
لذت می برید از اینکه دیگران سؤال های خوبی در موردتان بپرسند. .

به ذهنتان خطور کرده زندگینامه ی خودتان را بنویسید.

عاشق این هستید که با شما مصاحبه ی تلویزیونی شود، اما معمولا تماشای مصاحبه ها برایتان آزارنده است. دلتان می خواهد داد بزنید: اصل قضیه رو بگو، برو سراغ اصل مطلب!

وقتی کاری انجام میدهید، می خواهید برای دیگران روشن باشد که آن کار را شما بودید که به سرانجام رسانده اید.

لذت فناوری

کوچک که بودید، عمه تان یک سری پیچ گوشتی به شما داد که از اندازه ی ریز تا اندازه ی درشت داشت. تقریبا اصلا از آنها استفاده نکردید، اما لذت می بردید از اینکه هر کدامشان به درد پیچهایی می خورند که فقط اندکی با هم تفاوت دارند. چه لحظه ی بی نظیری بود آن بار که لولای یکی از درهای کابینت آشپزخانه خراب شده بود و مادرتان به شما گفت «آن سری پیچ گوشتی های کوچکت کجاست؟» و شما از میانشان یکی را پیدا کردید که دقیقا به آن پیچ میخورد.

حدود شش ساله بودید که دیگر خودروها برایتان چیزهایی بدیهی نبودند و کم کم آنها را نوعی ماشین دیدید. چقدر شگفت انگیز بودند این جعبه های فلزی، که آراسته به صفحه کیلومترهای خاص و نمایشگرهای کوچک و پنجره هایی بودند که به برخلاف پنجره های خانه – با زدن یک دکمه باز میشدند (یا گاهی هم باز نمیشدند چون پدرتان دکمه های پنجره های عقبی را غیرفعال کرده بود). شیفته ی لوله های اگزوز و صفحات مشبک رادیاتورها بودید که نشان میدادند ماشین چه نیازهای عجیبی دارد.

لذت می برید از اینکه تخیل کنید در سال ۲۱۸۰ به کجا خواهیم رسید.

شما فناوری را صرفا ماشین ها و پردازش اطلاعات نمی دانید؛ یک مداد هم برایتان نمونه ای از فناوری است: ساده، قابل لمس، کارا، کاملا مناسب برای کارکرد خاصش (شما در خفا عاشق مدادتراش هستید و گاهی یک مداد را صرفا برای این تراش میکنید که از این ساز و کار کوچک و بی نقص لذت ببرید و پیچه ی موج دار چوب را ببینید که از زیر تیغ مدادتراش بیرون می آید).
عاشق آن هستید که از این گونه سؤال ها بپرسید: ماهیت این مسئله چیست و چگونه می توان آن را ارزان تر و ساده تر حل کرد؟

 لذت یاری به دیگران

و در بچگی عاشق این بودید که شما را نیز در کارها شریک کنند. خواهرتان متنفر بود از اینکه به او بگویند ماشین ظرف شویی را خالی کند، در حالی که شما این کار را دوست داشتید، چون حس می کردید دارید کمکی می کنید. از این حس لذت می بردید که چون شما کمک دست پدر و مادرتان هستید آنها میتوانند مشغول پختن پلو شوند .

هنگام نقش بازی کردن در بچگی داستان های نجات را دوست داشتید؛
نزدیک بود کوسه ها کسی را بخورند و شما به موقع او را از آب بیرون می کشیدید و روی قایق (که در واقع چیزی جز مبلمان نبود) می آوردید.

برایتان دوست داشتنی بود که دوستانتان با شما از این حرف بزنند که چه چیزهایی اذیتشان می کند. نمیدانستید چه کاری از شما برمی آید، اما از اینکه حرفهای آرامش بخش به آنها بزنید لذت می بردید (و گاهی اوقات که نظرات خیرخواهانه ی شما را رد می کردند، خیلی عصبانی می شدید). احساس می کنید اهمیت کار و شغل در این است که زندگی دیگران را بهترمی کند؛ کار به نحوی باعث شادمانی آنان می شود و مشکلاتی را که به آنها دچار هستند حل می کند و شما شنیدن این چیزها را واقعا دوست دارید.
دوست دارید نتایج کارتان را در زندگی دیگران ببینید.

وقتی پدرتان فکر می کرد سوئیچ ماشین را گم کرده از کوره درمی رفت؛ یک بار خیلی لذت بخش بود که شما بودید که توانستید او را آرام کنید و گفتید فکر کن، دیروز عصر که به خانه می آمدی قبلش چه کار میکردی؟» همان بار بود که سوئیچ را درجیب کتش پیدا کرد.

 لذت رهبری

رئیس بودن صرفا یکی از خواسته هایتان نیست، بلکه حقیقتا رئیس بودن را دوست دارید.در مدرسه خیلیها می خواستند کاپیتان تیم باشند، اما شما صرفا این مقام را دوست نداشتید، بلکه با تمام وجود خواهان این جایگاه بودید. آنچه می خواستید این بود که فرصت، نقش و کارتان این باشد که ایده هایتان را به اجرا بگذارید.

از اینکه دیگران به سراغتان می آیند تا توصیه های شما را بشنوند، لذت می برید. شما صرفا هر چه به ذهنتان می رسد را نمی گویید. بلکه می خواهید مشکلاتشان را حل کنید. می خواهید آنان به قوه ی تشخیص شما اعتماد کنند. و آن نوع رهبری را دوست دارید که خودتان به دست آورده باشید، نه اینکه به شما اعطا شده باشد.

جاهایی که دیگران دستپاچه میشوند شما اتفاقا تمرکزتان بیشتر است؛ اینویژگی خودتان را دوست دارید.

خردسال که بودید از تصور شهرت به هیجان می آمدید. الان دیگر چندان برایتان جذابیت ندارد؛ به نظرتان صرفا از نتایج فرعی و تأسف بار مهارت در یک کار خاص است.

 لذت تدریس

 

و اگر کسی اشتباهی میکرد می خواستید او را متوجه اشتباهش کنید.

هفت ساله که بودید معلمی داشتید که خیلی دوست داشتنی بود؛ او می دانست که چقدر بادقت گوش می دهید و چقدر تلاش میکنید (حتی اگر مطلبی را اشتباه متوجه میشدید).

عاشق این هستید که دیگران را با دانشتان تجهیز کنید، این که هراسها و سرخوردگی هایشان را به تسلط و اعتماد به نفس تبدیل کنید.

میدانید که باید حواستان باشد کجا «درسهایتان» را ایراد کنید؛ مردم دوست ندارند کسی خودش را بالاتر از آنها بگیرد، اما شما چیزی جز این نمی خواهید که شکاف های موجود در دانش دیگران را پر کنید.

 لذت استقلال

 

و اولین باری که خودتان رانندگی کردید، اصلا دلتان نمی خواست ماشین را نگه دارید.

دوست دارید صبح خیلی زود قبل از همه بیدار شوید تا کسی اطرافتان نباشد و بتوانید در کمال سکوت و آرامش پروژه های خودتان را دنبال کنید.

برای شما معنای بزرگ شدن تمام این بوده که از کسانی فاصله بگیرید که شما را کنترل می کنند و بر شما تسلط دارند.

تنهایی را دوست دارید؛ به ندرت هنگام تنهایی دچار ملال میشوید.

از هر نوع تور گردشگری و دارای سرپرست حذر میکنید

واقعا دوست دارید در مورد مزیت های یک کتاب یا اثر هنری نظر خودتان را داشته باشید و حتی اگر دیگران شما را آدمی نامتعارف هم بدانند، چندان برایتان آزارنده نیست.
گاهی شما را متهم میکنند که هنگام بازی با تیم همراهی نمی کنید و این نقدشان تا حدی درست است.

اصلا برایتان سخت نیست که تمام عصر را تنهایی سپری کنید. اتفاقا فرصت می یابید برنامه ریزی کنید و فکر کنید. کفرتان درمی آید که برخی همیشه دنبال گپ و گفت با دیگران هستند.

تمرین

گام ۱ » هر یک از بخشهای این مقاله و مقاله “نیمه پرلیوان را مرور کنید و ببینید آیا ارتباطی با چیزهایی دارند که برای شما هیجان انگیز هستند یا خیر و آیا خاطراتی را در شما زنده می کنند یا نه. اگر یکی از این مقوله ها بیشتر مورد پسند شماست، جزئیاتی از زندگی خودتان را به آن بیفزایید و ببینید در گذشته از چه چیزهایی لذت می بردید یا سر کار چه چیزهایی به شما لذت می بخشد.
شاید قدری طول بکشد که اینها به ذهنتان خطور کند. وقتی این ایده ی کلی وارد ذهنتان شد که میتوانید از لذاتتان یادداشت برداری کنید(زمانی احتمالش بالا می رود که وقتی در سوپرمارکت منتظر پرداخت پول هستید یا هنگامی که پشت چراغ قرمز ایستاده اید) یکی از لذات مهم ده سالگی تان را به خاطر آورید و میتوانید آن را در جایی از فهرستتان بگنجانید. ممکن است مدتها طول بکشد تا سرانجام محتوای ذهنتان را به خوبی بشناسید دریافتن اینکه چه چیزی واقعا برایتان لذت بخش است، کاوش و جستجویی برای تمام عمر است.
گام ۲»  وقتی افکار خودتان را به فهرست بالا افزودید، می بینید که برخی از این لذات برایتان برجسته تر هستند و برخی از آنها چندان در شما حسی برنمی انگیزند. مهم ترین لذات موجود در فهرست را ابتدا بنویسید و کم اهمیت ترین ها را در آخر بیاورید.
ناچار خواهید بود در نهایت یک شغل خاص را برگزینید و برخی جنبه ها را قربانی کنید و از خیرشان بگذرید. هر شغلی برخی لذات را بیشتر برآورده می کند و برخی لذات را کمتر: شاید در شغلی خلاقیت جریان داشته باشد اما فرصت چندانی برای رهبری وجود نداشته باشد؛ یا در شغلی دیگر فرصت زیادی برای تعامل باشد، اما موقعیتهای کمی برای یاری به دیگران در کار باشد. رتبه بندی لذات، شرحی خلاصه در اختیارتان می گذارد تا ببینید چه چیزهایی برایتان ارزشمندتر هستند و بر این اساس در یک شغل باید در پی چه چیزهایی باشید، اگر مجبور بودید بهتر است چه چیزهایی را فدای دیگر جنبه های رضایت بخش کنید.

 

 

نوشته کار کردن لذت هایی هم دارد… (بخش دوم نیمه پر لیوان) اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
http://zendegikhalagh.com/%da%a9%d8%a7%d8%b1-%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%86-%d9%84%d8%b0%d8%aa-%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%d9%87%d9%85-%d8%af%d8%a7%d8%b1%d8%af-%d8%a8%d8%ae%d8%b4-%d8%af%d9%88%d9%85-%d9%86%db%8c%d9%85%d9%87/feed/ 0
نیمه ی پر لیوان http://zendegikhalagh.com/%d9%86%db%8c%d9%85%d9%87-%db%8c-%d9%be%d8%b1-%d9%84%db%8c%d9%88%d8%a7%d9%86/ http://zendegikhalagh.com/%d9%86%db%8c%d9%85%d9%87-%db%8c-%d9%be%d8%b1-%d9%84%db%8c%d9%88%d8%a7%d9%86/#respond Mon, 03 Aug 2020 13:16:21 +0000 http://zendegikhalagh.com/?p=997 مرور جنبه های لذت بخش کار و زندگی /بخش اول همه ی ما به طور…

نوشته نیمه ی پر لیوان اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
مرور جنبه های لذت بخش کار و زندگی /بخش اول

همه ی ما به طور کلی می دانیم که کار می تواند لذت بخش باشد، اما به ندرت سعی کرده ایم «جنبه های لذت بخش» خاص هر شغل را تحلیل کنیم و مفهومی روشن از آنها به دست آوریم. با این تصور مبهم عمل میکنیم که (مثلا) شغل خلبانی، مدیریت هتل، دامپزشکی یا تهیه کنندگی برنامه های تلویزیونی کلا چقدر شغل خوبی است، اما گویا رویمان نمی شود به واکاوی این مشاغل بپردازیم تا دقیق تر بفهمیم رگه های لذت بخش آنها کجا قرار دارند. همه می دانیم که حتی بهترین مشاغل نیز همیشه لذت بخش نیستند و چه بسیار روزها که ملال و خستگی هر شغلی از حد می گذرد. اما تا حدی که شغلی ما را به قدر کافی به خود مشغول کند، کم و بیش برایمان لذت بخش خواهد بود؛ زیرا در روند کار، معدود لحظات خاصی پیش خواهند آمد که احساس خشنودی و شادمانی فراوان کنیم؛ این لحظات مواقعی پیش می آیند که جنبه های لذت بخش کار با جنبه های اصلی شخصیت ما جفت و جور هستند.
ما اصلا عادت نداریم که مشاغل را بیشتر بشکافیم تا جنبه های لذت بخش آنها را بیابیم و یا حساسیت هایمان را نسبت به کارهای گوناگون بشناسیم.
گرایش داریم چیزهای بسیاری در مورد کارهای دیگران جویا شویم، اما چندان در این مورد نمی پرسیم که، دست کم روی کاغذ، مشاغل مذکور چه جنبه های لذت بخشی دارند و به دلیل همین سکوت است که می بینیم برایمان سخت است که دریابیم ذائقه ی شغلی ما در کدام تخصص بهتر از دیگر مشاغل ارضا می شود.
لازم است به تدریج خودمان را بر حسب جنبه های لذت بخشی بشناسیم که بیش از دیگر جنبه ها پذیرای آنها هستیم؛ سپس به جستجو و وارسی بازار کار بپردازیم تا ببینیم کدام یک از مشاغل احتمالا واجد آن جنبه ها هستند. یک شغل هر چقدر هم که خاص باشد، جنبه های لذت بخش اصلی اش را عموما میتوان تحت برخی مقوله های عام گنجاند و بیان کرد. وقتی که تمام توجهمان را دیگر فقط معطوف به جنبه های ظاهری مثل میزان حقوق و پیش نیازهای تخصصی نکنیم، آنگاه اندک اندک می بینیم که هر شغلی مجموعه ای خاص با نقاط لذت بخش مختص به خود است.

لذت پول درآوردن

و چقدر لذت بخش بود زمانی که نه ساله بودید و در یک دکه ی چوبی کوچک بیسکویت به دیگران می فروختید و سود می کردید؛ آن وقتها مسئله واقعا پول نبود، بلکه هیجانش به این خاطر بود که می دیدید دیگران واقعا از کاری که کرده اید تعریف می کنند و با تمام وجود حاضر بودید برای اثبات خودتان حتی از خیر چیزی کاملا ارزشمند نیز بگذرید. دفعه ی بعد یخمک رنگی هم به دکه تان اضافه میکردید و شیفته ی این بودید که ببینید بچه ها کدام رنگ را بیشتر می خرند و کدام رنگ را دوست ندارند. چیزی یاد گرفته بودیدو این اعتماد به نفستان را بالا می برد.

به هیجان می آمدید که بتوانید به درستی حدس بزنید که بچه ها چه چیز دوست دارند؛ البته این حدسها بی اساس هم نبود، زیرا همیشه حواستان بود که بچه ها بی آنکه بدانند چه پیام هایی از خود بروز می دهند که علائقشان
را برملا می کند. کسب سود را دوست داشتید، زیرا از جنبه های بسیاری این دستاوردی روان شناختی محسوب می شود: سود شما جایزه ی شما بود برای درست حدس زدن نیازهای دیگران و برنده شدن در رقابت .

در جهان پرسه می زدید و با خودتان می گفتید چه چیزها که می تواند تغییر کند: اگر در حال قدم زدن در یک خیابان بودید شاید به فکرتان خطور می کرد: این ساختمان بدترکیب را که سالها قبل ساخته شده، می توان کوبید و یک مجموعه ساختمانی آجری زیبا به جایش بنا کرد». انبوهی از جعبه های مقوایی توجه تان را جلب میکرد که در انتظار بازیافت هستند و با خودتان فکر میکردید، «اینها را نمی توان جای دیگری استفاده کرد؟» و متوجه می شدید که هرچیز به دردنخوری که به آن برمی خورید، آبستن شغلی است که میتواند به دنیا بیاید.

جذابیت خاصی که پول برایتان دارد به خاطر آن است که نوعی شاهد موثق بر درک خوب و مهارت های شما است؛ این اتفاقی دوست داشتنی است که سود امسال بیشتر از سال قبل شود، زیرا تاییدی است بر اینکه بیشمار تصمیم های کوچکی که طی ماه های متمادی گرفته اید، درست بوده اند. و روشن ترین شاهد است بر درستی تصمیم ها و قضاوت های شما.

شاید همگان این طور نبینند، اما پول در آوردن برای شما لذتی فکری است. از این لذت می برید که نیازهای مشتریانتان را بهتر از خودشان درک می کنید؛ لذت می برید که برای مشکلی راه حل بیابید که دیگران حتی هنوز متوجه وجودش نشده اند و نیازمند راه حل است. این واقعیت برایتان خوشایند است که پول درآوردن با مجموعه ای از تواناییهای واقعی سر و کار دارد: درک بالا، سخت کوشی، کارآمدی، نظم و انضباط، احتیاط.

میدانید که کم و بیش پولدار بودن خوب است اما برایتان کاملا روشن است که لذت کار اصلا در این جنبه اش نیست؛ بلکه این لذتی است که از تبعات کار محسوب می شود. شغلتان به دلیل خود فرایند کسب سود است که برایتان لذت بخش است، زیرا در این فرآیند، بینش های خود را در باب معضلات جهان به کار می گیرید.

لذت زیبایی

چقدر لذت بخش است که میزی عالی چیده شده باشد: اینکه این لیوان های زیبا چقدر با چاقو و چنگال خوش طرح و بشقاب سفالی بسیار ساده و پهن هم خوان هستند. اگر شمعدانی هم در وسط میز باشد، مجبور می شوید آن را سمت راست میز بگذارید.

وقتی بچه بودید ساعتتان را خیلی دوست داشتید، چون بند ساعتتان رنگی چشم نواز داشت: سبز تیره با ردیفی از مربع های کوچک سرخ رنگ که تا وسط بند کشیده می شد. دوست داشتید هدیه های تولد والدینتان را بادقت تمام کادوپیچ کنید و وقتی نمی توانستید کادو را قشنگ تا بزنید اعصابتان خرد می شد؛ همیشه می خواستید تا جایی که امکان دارد از قطعات نوارچسب کمتری استفاده کنید (مثلا فقط سه نوار کوچک)؛ دلیلش این نبود که میترسیدید نوارچسبتان تمام شود بلکه حس میکردید هرچه کمتر بهتر. به دوچرخه ی دوستتان حسودی می کردید، چون اندازه ی چرخهایش کمی غیرمعمولی بود و به نظرتان خیلی با شخصیت دوستتان همخوانی داشت. از تماشای
پسرهایی که فوتبالشان خوب بود لذت می بردید و از سبک های بازی مختلف آنها به تعجب می آمدید: یکی شان مدام حرکاتی کوچک، سریع و قوی می کرد، و توپ را مدام نزدیک پاهایش حفظ می کرد؛ دیگری با گام هایی بلند می دوید و وقتی محکم شوت می زد کمی به عقب متمایل میشد.

وقتی مدرسه می رفتید دوست داشتید با دقت تمام زیر عنوان هر درس خط بکشید: یک سال خطوط موج دار را امتحان کردید؛ یک زمانی هم عادت داشتید از خط کش استفاده کنید و نازکی و کلفتی خط خیلی برایتان مهم بود. گاهی اوقات آن قدر وقتتان را صرف درست کردن عنوان درس می کردید که وقت چندانی برای انجام مشق برایتان نمی ماند.

وقتی دو ساختمان با هم میزان نبودند سریع متوجه میشدید؛ چون به نظرتان خیابان را خراب می کرد و با خودتان میگفتید کاش بنای ساختمان بیشتر دقت می کرد و متوجه می بود که تقارن این دو ساختمان چقدر ناجور درآمده
است؛ آرزو می کردید که می توانستید به گذشته برگردید و آن را درست کنید.

وقتی زمستان می شد از تماشای سطح قهوه ای رنگ زمین لذت می بردید که تازه شخم زده شده بود و انتهایش به خطی خاکستری می رسید و درختان بی برگ در افق پیدا بودند.

چه بسا به این دلیل از فیلمی خوشتان آمده بود که صحنه های داخلی اش خیلی دوست داشتنی بود (شکل اتاق، چیدمان مبلمان و انحنای دستگیره ی در توجه تان را جلب کرده بود؛ به همین دلیل زیاد به پیچش های نامحتمل در داستان یا دیالوگ های معمولی اش گیر ندادید.

 لذت خلاقیت

هفت ساله بودید و همه ی قطعات اسباب بازی کف اتاق پخش بودند؛ این یکی از بهترین لحظات بود، زیرا همه ی چیزهای دوست داشتنی که می توانستید با آنها بسازید در جایی انتظار شما را می کشیدند. از وجود این همه امکان های گوناگون به وجد می آمدید. از بریدن کارتن های مقوایی لذت می بردید (تیغه ی دندانه دار چاقوی نان بری بهترین وسیله برای این کار بود). یک خاطره ی به یادماندنی آن روزی بود که یک ماشین لباسشویی در جعبه ی چنان بزرگی وارد خانه شد که دلتان می خواست بروید و در جعبه زندگی کنید؛ تکه ای از دیواره ی جعبه را به شکل یک پنجره بریدید تا باز و بسته شود و داخلش را با ملحفه، بالش پر کردید. گاهی اوقات دلتان می خواست برخی جاهای آهنگ های مورد علاقه تان جور دیگری می بود، مثلا یک قطعه ی ضربی اواسط آهنگ بیشتر تکرار شود، یا اینکه صدای خواننده به جای اینکه اوج بگیرد فرود بیاید؛ دلتان می خواست با ویولون با آن آهنگ هم نوازی کنید (حتی با اینکه بدون انجام این کار نیز آن آهنگ را خیلی دوست داشتید). کودک که بودید پیش از آنکه شب هنگام به خواب بروید، عادت داشتید در خیالتان تصور کنید که برای شخصیت های محبوبتان در داستان اتفاقات دیگری هم بیفتد؛ اگر به قطار می رسیدند آن وقت چه میشد؛ آیا ممکن بود ماجراهای حتی جالب تر و کاملا متفاوت دیگری برایشان پیش بیاید؟

عاشق این هستید که از شما بخواهند آینده را تصور و ارزیابی کنید: آیا خوب است که وارد بازار شویم؟ اصلا چطور است کارت تبریک چاپ کنیم؟ آیا به صلاح است که با آن شرکت ترکی قرارداد ببندیم؟ این نوع آزمایشهای ذهنی برایتان خیلی سهل و ساده است. گاهی اوقات دوست دارید به این فکر کنید که یک نظام آموزشی ایده آل و یا یک شهر کامل و بی نقص چگونه می تواند باشد. یکی از لذت هایتان این است که ببینید کدام تصاویر برای جلسه ی ارائه بهتر هستند و همیشه در پی یافتن راه های بهتری برای انتقال اطلاعات هستید. یک بار به عکس کرگدنی برخوردید که تا گوشهایش در آب رودخانه فرو رفته بود و از آن بهره بردید تا کاری کنید همکارانتان متوجه فوریت مسئله شوند. دیگران فکر می کنند شما چیزهای نو و تازه را به خاطر خودشان دوست دارید، اما آنان سخت در اشتباه هستند؛ شما طرفدار راه حل های بهتر هستید، و اتفاقا میدانید که معمولا این راه حل ها در جاهایی نهفته اند که اصلا انتظارش را نداریم و عاشق شکار کردن این راه حل ها هستید.

همه ی ما با تمام این لذات به یک اندازه ارتباط برقرار نمی کنیم.برخی از آنها برایمان برجسته تر هستند و چه بسا فهرست اولویت های ما را تغییر دهند.وقتی آنها را مرور می کنیم احتمالا فهرست شخصی نقاط لذت بخش خود را کم کم کشف می کنیم و متوجه می شویم این ها همان لذاتی هستند که در زندگی شغلی مان باید به دنبالشان باشیم.وقتی با دیگران درباره ی کارشان صحبت می کنیم اینها همان مطالبی هستند که باید در موردشان بپرسیم.

ما در جستجوی جایگاه ارزشمندی هستیم که استعدادها و لذت های ما و هم چنین نیاز های جهان را برآورده کند.آنجا همان جایی است که باید بکوشیم آینده شغلی مان را به سویش سوق دهیم.

ادامه در بخش دوم

 

نوشته نیمه ی پر لیوان اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
http://zendegikhalagh.com/%d9%86%db%8c%d9%85%d9%87-%db%8c-%d9%be%d8%b1-%d9%84%db%8c%d9%88%d8%a7%d9%86/feed/ 0
برای یافتن شغل مورد علاقه http://zendegikhalagh.com/%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%db%8c%d8%a7%d9%81%d8%aa%d9%86-%d8%b4%d8%ba%d9%84-%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%82%d9%87/ http://zendegikhalagh.com/%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%db%8c%d8%a7%d9%81%d8%aa%d9%86-%d8%b4%d8%ba%d9%84-%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%82%d9%87/#respond Mon, 03 Aug 2020 13:10:33 +0000 http://zendegikhalagh.com/?p=990 رویا های کودکی  مان را به اکنون دعوت کنیم! در طول مسیر یافتن شغل مورد…

نوشته برای یافتن شغل مورد علاقه اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
رویا های کودکی  مان را به اکنون دعوت کنیم!

در طول مسیر یافتن شغل مورد علاقه و مناسب،با موانعی روبرو هستیم.بعضی ها شرایط محیطی کار در ایران را به عنوان یک مانع قلمداد می کنند.برخی طول تحصیلات عالی در دانشگاه را عامل دیگری در این راه می دانند.دراین مقاله به 2 عاملی که کمتر اشاره شده می پردازیم.

  1. اسطوره ی رسالت

با اینکه مسئله ی تعیین یک هدف شغلی، مشکلی جدی و فراگیر است، اما تاکنون آنچنان که شایسته است به قدر کافی، گسترده و دقیق به آن پرداخته نشده است. در واقع عمومأ سردرگمی هایمان را، در مورد انتخاب مسیر شغلی، نقطه ضعفی میدانیم که فقط اندکی آزارنده است و تأثیر چندانی بر کسانی ندارد که دچارش هستند. سردرگمی را خیلی ساده نشانه ی گیجی و بی عملی میدانیم، نشانه ی اینکه به شکلی غیرمنطقی غرغرو یا مشکل پسند هستیم. چه بسا آن را از تبعات بدعادتی و ناز کردن بدانیم («باید به خاطر داشتن این شغل شاکر هم باشی») یا آن را علامت آزارنده ی فقدان تعهد کاری و یا بوالهوسی بدانیم. اما به این دلیل به چنین قضاوت های نسبتا تند و زننده ای در مورد خودمان می رسیم که تحت طلسم ایده ای سترگ و اغلب ویرانگر هستیم، که می توان آن را «اسطوره ی رسالت» نامید.
این اسطوره از تجربیات دینی خاصی سرچشمه گرفته است، که با اینکه نادر هستند اما بسیار پرعظمت و ارزشمند محسوب شده اند و در تاریخ غرب محبوبیت بیش از حدی کسب کرده اند. این تجربه ها در آن لحظاتی پیش می آمدند که خداوند فردی را به سوی خویش فرامی خواند . گاهی به واسطه ی ایک فرشته و گاهی مستقیما از فراز ابرها با او سخن می گفت . و به او فرمان می داد که زندگی اش را وقف خداوند کند.
یکی از این قصص برجسته داستان زندگی سن آگوستین فیلسوف (۳۵۴-۴۳۰ میلادی) است، که در اواسط عمر با دستور الهی پیشه ی خویش را تغییر داد. او ابتدا مشرک و استاد ادبیات بود اما به اسقفی مسیحی و کاتولیک تبدیل شد. این دگرگونی عظیمی بود، اما نیازی نبود که آگوستین خودش طرح آن را بریزد. در ۳۸۶ میلادی که از قضا در میلان به سر می برد، روزی برای گردش بیرون رفت. او ندای کودکی را شنید که آوازی می خواند که تاکنون هرگز نشنیده بود. هم سرایان یک صدا می خواندند «به دست گیر، به دست گیر» و آگوستین این ندا را فرمانی از جانب خدا دانست. او کتاب مقدس را برداشت و نخستین آیه ای را که پیش چشمانش ظاهر شد قرائت کرد و دقیقا همان آیه ای که چشمش به آن افتاد به وی گفت زندگی اش را تغییر دهد و به شخصیتی تبدیل شود که امروز می شناسیم؛ او به کشیش و متفکر کاتولیک بزرگی تبدیل شد.
با اینکه گویا این داستان پیوند ژرفی با الهیات کاتولیک دارد، ولی ما چنین روایت هایی را وجه دنیوی بخشیده ایم بی آنکه کاملا متوجه این کارمان باشیم. ما نیز طوری رفتار میکنیم چنان که گویی انتظار داریم بالاخره در جایی از زندگی فرمانی شبه آسمانی بشنویم که ما را به سوی غایت زندگی مان رهنمون شود.این داستان – چنان که اغلب چنین است – با هنرمندان آغاز شد. تا پیش از دوره ی رنسانس، هنرمند بودن صرفا نوعی پیشه و حرفه محسوب می شد که افراد تقریبا همیشه به این دلیل به آن روی می آوردند که پدر یا عمویشان قبلا اینکاره بوده است. پرداختن به نقاشی با مجسمه سازی اساسا چندان تفاوتی با کفش دوزی یا دهنه سازی برای اسبان نداشت: همه ی اینها صرفا پیشه و مهارتی عملی بودند که هر فرد با پشتکاری می توانست آموزش های صحیح را ببیند و به تدریج در آن خبره شود. اما از زمانی به بعد، هنرمندان که تحت تأثیر قصص دینی بودند، اندک اندک خود را نوعی «صاحبان رسالت» می دانستند که تقدیر به این مسیر هدایتشان کرده است. چیزی در درونشان بود که آنان را به سوی هنرشان جذب میکرد. میکل آنژ (۱۴۷۵- ۱۵۶۴) یکی از حادترین نمونه های این رویکرد بود؛ او باور داشت که روحش وی را الزام کرده است که به نقاشی آبرنگ بر سقف ها و دیوارها بپردازد و قطعات مرمر را بتراشد. چه بسا گاهی اوقات آرزو میکرد که می توانست از این کار دست بردارد، اما اگر مرتکب چنین کاری می شد به رسالت خویش پشت کرده بود.

حضور ایده ی رسالت در زندگی نامه ی بسیاری از مشهورترین اشخاص تاریخ، هویدا و عیان است. مثلا می دانیم که ماری کوری (۱۸۶۷- ۱۹۳۴) دانشمند لهستانی پیشرو، از سن ۱۵ سالگی می دانسته که زندگی اش موقوف به آن است که بتواند به پژوهش های علمی بپردازد. او با عزم تمام در برابر همه ی دشواری هایی که در مسیرش بود جنگید؛ او هیچ پولی نداشت و در یکی از زمستان های دوره ی دانشجویی اش نزدیک بود از فرط سرما بمیرد و به کرات به دلیل گرسنگی از حال رفته بود. اما سرانجام پیروز شد و برنده ی دو جایزه ی نوبل شد؛ اولی در ۱۹۰۳ به دلیل پژوهش هایش در باب اشعه ی ایکس و دومی در ۱۹۱۱ به دلیل کشف عناصر رادیوم و پولونیوم.
تاثیر چنین نمونه هایی باعث شده تصور کنیم که اگر در زندگی رسالتی داشته باشیم آن گاه شکی نخواهد بود بر اینکه مقدر شده ایم در زندگی کاری عظیم به انجام برسانیم. در نتیجه، فقدان رسالت در زندگی نه تنها نوعی بداقبالی محسوب می شود، بلکه همچنین نشانه ی فرودستی دانسته می شود. از این رو هنگامی که در زندگی مسیر خاصی نداریم، نه تنها هراسان می شویم بلکه همچنین روحیه مان را می بازیم و فکر میکنیم که همین سرکشتگی ها نشانه ی آن است که هر راهی هم در پیش بگیریم بی تردید مسیری بی اهمیت و پیش پا افتاده خواهد بود.
بدتر آنکه تصور می کنیم «کشف رسالتمان در زندگی» کشفی است که همه ما باید بتوانیم در مدت زمانی کوتاه به آن دست یابیم و اعتقادمان بر این است که برای کشف این رسالت یکسره باید انفعال پیشه کنیم: تنها کار لازم این است که برای فرارسیدن لحظه ی الهام منتظر بمانیم؛ تا شوقی درونی یا غریزهای شورمندانه فرا برسد .

یکی از چیزهایی که بازتابی کوچک اما مهم از این رویکرد است، این عادت ماست که از کودکان حتی وقتی بچه اند می پرسیم که می خواهند وقتی بزرگ شوند چه کاره شوند. این پیش فرض ضعیف اما واضح در کار است که در میان گزینه هایی که کودک به آنها ابراز علاقه می کند (فوتبالیست، مدیر باغ وحش، فضانورد و غیره) نخستین بارقه های لرزان آن ندای درونی را می شنویم که تقدیر ازلی کودک را اعلام می کند. گویا اصلا برایمان عجیب به نظر نمی رسد که انتظار داریم یک بچه ی چهار و نیم ساله درکی از هویت خویش در بازار کار بزرگسالان داشته باشد.
همه ی این موارد در کنار هم تا حدی توضیح می دهند که چرا جامعه کم و بیش نسبت به این مسئله بی تفاوت است که هر یک از ما باید چگونه شغل و تخصصمان را برگزینیم. دوستان و خانواده که خیر ما را می خواهند معمولا به یک شخص سردرگم صرفا توصیه میکنند که فعلا صبر کند، و میگویند سرانجام روزی به شغلی برخواهد خورد که کاملا مناسبش است.
در حالی که برخلاف آنچه این تصور تأسف بار و سرکوبگرانه ی رسالت به ما می گوید، کاملا منطقی است که استعدادهای خویش را نشناسیم و ندانیم آنها را چگونه به کار بگیریم. طبیعت انسان آن قدر پیچیده ، تواناییهای هر فرد آن قدر غامض و به سختی قابل تعریف دقیق و اقتضائات زمانه آن قدر بی ثبات است که کشف بهترین هم خوانی بین یک فرد و یک شغل، با اینکه چالشی خطیر و البته بسیار مشروع است، مستلزم میزان بالایی از فکر، کاوش و کمک دانایان است و چه بسا سالها ذهن ما را به خود مشغول کند. از این رو کاملا منطقی و قابل درک است که ندانیم باید سراغ چه کاری برویم. و در واقع اینکه متوجه شویم جواب این پرسش را نمیدانیم یکی از نشانه های مهم بلوغ است، به جای اینکه با این فکر آزارنده بر خودمان رنج های بسیار تحمیل کنیم که قاعدتا باید جواب این سؤال را بدانیم.

  1. پریشانی ذهن ما

حتی وقتی پذیرفته باشیم برای فهمیدن اینکه باید چه کار کنیم، باید طی سالهای متمادی توجه بسیاری وقف این پرسش کنیم، باز با معضل دیگری روبه رو هستیم که بسیار گیج کننده تر است: اینکه فهم ماهیت ذهنمان چقدر دشوار است.
مغز ما برای تفسیر و فهم خودش به شکلی بد و ناجور تجهیز شده است. چه بسا بتوانیم از خودمان بپرسیم که به چه غذایی علاقه داریم، اما نمی توانیم یک جا بنشینیم و به سادگی از خودمان مستقیما جویا شویم که احتمالا می خواهیم با زندگی حرفه ای مان چه کنیم. این «ما» عقب نشینی می کند، سکوت پیشه می کند و زیر عدسی تحلیلهایمان تکه پاره می شود.

در بهترین حالت، سطوح ژرف تر ذهنمان هر از گاهی به شکل منقطع پیام هایی صادر می کند که به برخی چیزها اشتیاق دارد و یا از برخی چیزها منزجر است. ناگهان می بینیم داریم به خودمان می گوییم: «می خواهم کاری خلاقانه کنم یا نمی خواهم زندگی ام را برای یک شرکت قربانی کنم»؛ « دلم می خواهد کارم تأثیری داشته باشد، یا می خواهم کاری به دردبخور انجام دهم.
چنین خواسته هایی چه بسا منطقی باشند، اما در عین حال به دلیل فقدان تعریف روشن و مشخص، بسیار بی فکرانه هستند. دورنمای کلید زدن یک شغل براساس این افکار، به درستی باعث ترس و اضطراب میگردد؛ اگر طرح استواری نداشته باشیم خیلی زود دست به دامن طرح و برنامه های دیگران می شویم.
بدین ترتیب محکوم به آن هستیم که خودمان و ذهنمان را مقصر بدانیم که به نظرمان به شکلی عجیب دچار بلاهت است. در حقیقت در اینجا در لحظه ای بسیار پرتنش – با یکی از معضلات بنیادی اندام اندیشه ورز انسان روبه رو می شویم. ذهن ما به همین سادگی ها به پرسش های سرراست پاسخ نمی دهد. پرسشهای مهم دیگری نیز هستند که در مواجهه با آنها نیز چنین پاسخ های از هم گسیخته و آشفتهای بروز می کنند؛ مثلا وقتی که کسی از ما بخواهد بگوییم عشق حقیقتا چیست یا اینکه دوستی ها مبتنی بر چیست. در چنین مواقعی احساس می کنیم سردرگم شده ایم و تحت فشاریم. به احتمال بسیار زیاد، على رغم یک واقعیت قابل توجه و محوری، نمیتوانیم تحلیلی به میان آوریم که دست کم قدری معنادار باشد. یعنی این واقعیت که بی آنکه مطلع باشیم، ایده های فراوانی در مورد ماهیت عشق و دوستی در جایی از ذهنمان به تکاپو مشغول اند، زیرا همه ی ما در زندگی به کثیری از مصادیق آنها برخورده ایم.
ما همین حالا هم مقادیر عظیمی از مطالب مرتبط در اختیار داریم تا بتوانیم بینش های گسترده و بسیار تأثیرگذار به بیان درآوریم. افکار و احساسات سیال فراوانی در اختیار داشته ایم؛ با موقعیت های خوب و بد بسیاری سروکار داشته ایم که می توانیم از آن ها برای ارائه ی پاسخهایی گیرا استفاده کنیم. اما به دلیلی نامعلوم نمی توانیم به سادگی تجربیاتمان را به شکل یک پاسخ محکم و استوار گرد آوریم. مسئله این است که اغلب اوقات ایده هامان در ذهنمان به شکل پراکنده و نامرتب وجود دارند. تاکنون نتوانسته ایم آنها را گرد آوریم، آنها را هرس کنیم و روابط بین آنها و تغییراتشان را رصد کنیم؛ ما فرصت و انگیزه ی کافی نداشته ایم تا فحوای هر یک از آنها را بکاریم و ببینیم وقتی همه را در کنار هم قرار دهیم به چه نتیجه ای میانجامند. اما اگر به قوه ی تفکرمان بیشتر اعتماد داشته باشیم و در این کار مهارت بیشتری یابیم، همه ی ما این قابلیت را داریم که چشم اندازهایی بسیار پرارزش مطرح کنیم (کسانی که نویسنده هایی بزرگ میدانیم در نهایت صرفا افرادی هستند که خوب می دانند چگونه تورهای پروانه گیری خویش را به دست گیرند تا فرارترین، سربه هواترین و گریزپاترین افکار را به دام اندازند).

مشکل کجاست؟

ما هم اکنون چیزهای بسیاری می دانیم، اما نمیدانیم که آنها را می دانیم؛ زیرا در فن گردآوری و تفسیر تجربیاتمان هیچ آموزشی ندیده ایم. یک شهر زیبا چگونه است؟ یک تعطیلات ایده آل به چه معناست؟ یک گفت و شنود خوب چگونه جریان می یابد؟ این سؤالها شاید به نظر هراس آور برسند، اما ما پیشاپیش برای آنها جوابهایی داریم؛ زیرا همه ی ما در بخشی از حافظه مان خاطراتی به یادگار داریم که هنگام قدم زدن در خیابان ها شهر چه احساس خوبی داشته ایم، یا با سفر به منطقه ای با آب و هوای متفاوت احساس میکردیم حواس پنجگانه مان دوباره احیا شده اند، یا هنگام گپ و گفتی دوستانه دور میز چقدر احساس همدلی و صمیمیت می کردیم. اینکه فکر می کنیم پاسخ این سؤال ها را نمیدانیم صرفا یکی از علائم گرایشی فراگیر است به دست کم گرفتن قابلیت هایمان. چه اندوهناک است که مرتب از کنار واقعیت می گذریم که ما پیشاپیش در درونمان واجد این توانایی هستیم که به پردازش و تحلیل عظیم ترین امور هستی بپردازیم.

از این رو در نهایت چندان عجیب نیست و بنابراین نباید چندان مایه ی نگرانی باشد که هنگام پرس و جو در باب اینکه با زندگی شغلی مان بهتر است چه کنیم، نتوانیم پاسخی سرراست و تر و تمیز ارائه دهیم. این صرفا نمونه ی دیگری است از این قاعده که ذهن ما متأسفانه عضلات خودتامل گر ضعیف و بی بنیه ای دارد.

با این ذهن آشفته چه کنیم؟

از آنجا که ذهن نمی تواند به سادگی به برنامه ی شغلی روشنی برسد، اما در عین حال ماده ی خام لازم برای چنین برنامه هایی در آن وجود دارد، باید زمان قابل توجهی را صرف این کنیم که آگاهانه شواهد مرتبط را گرد آوریم، کتابخانه ای از آن ها بسازیم، در باب آنها بیندیشیم و تحلیلشان کنیم؛ و یقین داشته باشیم که این افکار سرگردان و ادراکات حسی گریزپا سرانجام روزی به شکل گزاره ها و جملاتی روشن و مشخص در می آیند. البته در مسیر انجام این کار پیچیدگی هایی نیز وجود دارد  اما مانع اصلی اغاز کردن این فرایند این احساس بد است که این کاری ناجور است و انجامش حتی لازم نیست. کوشش برای فهم شخصیت شغلی مان باید با تصدیق اولیه ی این واقعیت آغاز شود که که ذهن ما دچار ابهام طبیعی است؛ بی آنکه دستخوش این احساس شویم که گرایش های نهانی ذهن و روانمان شرم آور و یا اینکه نشانه ی هرگونه ضعف شخصیتی هستند.
هنگامی که به واکاوی این پرسش می پردازیم که با زندگی شغلی مان چه کنیم، بایستی با یقین تمام باور داشته باشیم که بخش عمده ای از پاسخ صحیح پیشاپیش در درون ما حضور دارد. اما بهترین راه حرکت به سوی پاسخ این نیست که بکوشیم سرراست و سریع به نتیجه برسیم، زیرا داده هایی که می توانند یک پاسخ مناسب را تشکیل دهند معمولا در درونمان به درستی واکاوی و مشخص نشده اند؛ ذهن ما ماهیت خود را نمی شناسد و نمیداند واجد چه توانی برای راهنمایی ماست و برای این منظور باید ابتدا از شبکه ی عنکبوتی خطاها و فراموشی ها به درآید. ما باید صبورانه دلگرم باشیم که پیشاپیش مقادیر فراوانی از اطلاعات و تجربیات اخذ کرده ایم که می توانند یاری مان کنند تا تعیین کنیم چه نوع شغلی را باید در پیش بگیریم؛ اما این اطلاعات و تجربیات در پوشش ها و نقاب هایی در ذهنمان جریان می یابند که خود به خود نمی توانیم آنان را بشناسیم یا درک کنیم. این اطلاعات تا جایی که در ذهنمان حضور دارند، ممکن است به شکل نشانگرهایی رمزگذاری شده باشند که گرایش های حرفه ای و شغلی را ارزشگذاری می کنند: این نشانگرها همان احساس های متفاوت لذت، اشتیاق یا انزجار هستند که نسبت به بسیاری از کارها و چالش های نسبتا جزئی و کوچک در درونمان حس میکنیم که شاید در وهله ی نخست به نظر برسند مطلقا هیچ ربطی به هیچ نوع شغل درآمدزا ندارند.

پرسه در کودکی

نکته ی تناقض آمیز این است که آنچه عموما بیش از هرچیز برای هدایت ما به سوی شغلی تازه و رضایت بخش تر مفید واقع می شود، آن افکار گذشته ما نیستند که ربط مستقیمی به کار و شغل دارند. جستجوهای ما برای کاری است که به آن علاقه داشته باشیم و نه شغل هایی که تاکنون داشته ایم؛ ازهمین رو لازم است پیش از انکه عجولانه و شتابزده یک برنامه ی شغل خودمان بچینیم، چیزهای بسیاری در مورد علائقمان و دلیل علاقه مان به آنها بفهمیم. چه بسا اوایل توجهمان را معطوف به آن تصورات خام مان در باب مشاغل کنیم: یعنی کودکی. طی این سالهای متمادی چه وقت هایی بوده است که واقعأ لرزه های شور و هیجان را در خود احساس کرده ایم؟ باید مجال دهیم ذهنمان با آرامش و متانت پیش رود و کوچکترین و چه بسا بی اهمیت ترین جزئیات را در اختیار ما بگذارد.
شاید بسیار دوست داشته ایم کف اتاق خوابمان در خانه ای قدیمی دراز بکشیم (احتمالا هشت ساله بوده ایم و از دفترچه ای با صفحات رنگی قطعات ببریم و یک مجموعه نوارهای رنگی کاغذی بسازیم. گاهی اوقات بنا به عادت دوست داشته ایم روی یک ورق کاغذ سفید به کشیدن خطوط راست مشغول شویم. شاید آن وقتها بلوزی در خانه بوده که به آن واکنش خاصی نشان میداده ایم و روی آن پر از دایره های زردرنگ بوده است؛ یا واقعا دوست داشته ایم در چمنزارهای اطراف درختان حیاط هتلی بدویم و بازی کنیم که در کودکی گاهی اوقات آنجا اقامت داشته ایم؛ یا هنگامی که اتاق خوابمان کاملا تمیز و مرتب بود واقعا احساس شادمانی می کردیم. (شاید) در مدرسه وقتی قرار بود یک پروژه ی مشترک را انجام دهیم واقعا سخت میگذشت و هم کلاسی ای که قرار شده بود با ما کار کند نظرات ما را در مورد اندازه و شکل گزارش کار یا ترتیب اسلایدها قبول نداشت. یا از اینکه برخی اطرافیان همیشه موهایشان را مرتب شانه می کردند بدمان می آمد.

هنگام رجوع به این خاطرات به رویدادهای مهمی برمی خوریم جزء مهمی از تاریخچه ی درونی ترین و خصوصی ترین احساسات ما هستند.چیزی که چه بسا ندانیم دقیقا چه بوده است . شدیدا برایمان دوست داشتنی یا پریشان کننده بوده است. این تکه پاره های نسبتا بی اهمیت، خبر از گرایش های اصلی درونمان میدهند که ممکن است کماکان در درونمان فعال باشند، البته نه در سطحی که تأثیرگذاری مؤثری داشته باشند. باید آرام و با طمأنینه پیش رویم. چه بسا ماه های متمادی تامل و واکاوی دقیق لازم باشد تا برخی از جنبه های اصلی شخصیتمان را آشکار کنیم و تشخیص دهیم؛ جنبه هایی که در نهایت راهنماهای مهمی به سوی یک زندگی شغلی خوب خواهند بود.
اما صرفا گذشته نیست که باید بررسی کنیم. بلکه همچنین باید به گردآوری و تحلیل احساساتمان نسبت به حال حاضر نیز بپردازیم. از آنجا که ذهن، بسیار مستعد این است که رویدادهای بسیار تر و تازه ی زندگی را هر چند ساعت از حافظه پاک کند، باید دفترچه ای دم دست داشته باشیم تا بتوانیم احساسی خاص را به دام اندازیم و بعد به آن رجوع کنیم و بکوشیم بین این احساس و دیگر تجربیاتی که ثبت کرده ایم ارتباطها و پیوندهایی بیابیم. باید کم و بیش با  صبر و حوصله ی یک پرنده شناس پیش برویم که در میان استتار علفی خویش – مدت های مدید نشسته و کمین کرده و منتظر است تا پرندهی کمیاب مهاجری را ببیند و سرانجام از آن عکس بگیرد.
احتمالا این نویسنده ها بوده اند که چیره دستانه در اجرای روشی دقیق برای جمع آوری داده پیشگام بوده اند. تقریبا همه ی این نوع افراد همیشه دفترچه هایی همراهشان داشته اند و این دفترچه ها مخصوص احساسهایشان نبوده است (زیرا احساس های همیشگی، اموری مشترک و کلی اند)، بلکه به این دلیل بوده که می دانستند افکار ظاهرا پیش پا افتاده شان ممکن است چقدر ارزشمند باشد؛ و همچنین از تأثیرات گرایش های فراموش کارانه ی مغز ما به خوبی آگاه بوده اند.

 

 

نوشته برای یافتن شغل مورد علاقه اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
http://zendegikhalagh.com/%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%db%8c%d8%a7%d9%81%d8%aa%d9%86-%d8%b4%d8%ba%d9%84-%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%82%d9%87/feed/ 0
در این جستجو چقدر تنهاییم http://zendegikhalagh.com/%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d9%86-%d8%ac%d8%b3%d8%aa%d8%ac%d9%88-%da%86%d9%82%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d9%86%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c%d9%85/ http://zendegikhalagh.com/%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d9%86-%d8%ac%d8%b3%d8%aa%d8%ac%d9%88-%da%86%d9%82%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d9%86%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c%d9%85/#respond Mon, 03 Aug 2020 13:03:35 +0000 http://zendegikhalagh.com/?p=985 تسلیم مشاغل پیشنهادی آزمون های شخصیت شناسی شویم یا در جستجوی مشاغل آینده باشیم؟  …

نوشته در این جستجو چقدر تنهاییم اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
تسلیم مشاغل پیشنهادی آزمون های شخصیت شناسی شویم یا در جستجوی مشاغل آینده باشیم؟

 

در راه یافتن یک شغل رضایت بخش چندین مانع همیشگی وجود دارد. برخی از این موانع تاکنون به خوبی شناخته شده اند و نهادهایی استوار وجود دارند تا برای غلبه بر آنها به ما یاری کنند.

1– فقدان مهارتهای لازم

مدت هاست که معلوم شده است لازمه ی بسیاری از مشاغل رضایت بخش این است که طیف خاصی از مهارت ها و ایده های تخصصی در اختیار داشته باشیم. چه بسا لازم باشد بتوانید با دمبل های کوچک تردستی کنید یا در یک جلسه ی مهم با مشتریان بین المللی به یکی از زبان های شرقی مذاکره انجام دهید؛ چه بسا نیاز باشد دانش دقیقی از آناتومی گوش داخلی و یا خصوصیات کششی بتن داشته باشید. از همین رو به تدریج مدارس، دانشگاه های و آموزشگاه هایی فنی ایجاد شدند تا در این نهادها موانع ناشی از فقدان دانش و مهارت تخصصی تا حد بسیاری از میان برداشته شود. ما در مواجهه با مسائل ناشی از فقدان مهارت های لازم، هم چنان دچار نارسایی های ساختاری هستیم چه در نظام آموزش عالی و چه در آموزش و پرورش.


۲. فقدان اطلاعات در مورد فرصت های موجود

در گذشته این امکان وجود نداشت که مثل امروز به سادگی بفهمیم کجا می توانیم یک شغل خوب پیدا کنیم. در بخش عمده ای از تاریخ، افراد هیچ راهی نداشتند که به آسانی بفهمند کجا در پی فرصت های خوب شغلی بگردند. اگر سه قرن پیش می بود امکان داشت بتوانید یک شکاربان بی نظیر در یک ملک وسیع شوید، اما به دلیلی پیش پا افتاده، اما چاره ناپذیر، به این شغل دست نمی یافتید که هرگز به گوشتان نمی رسید که برای چنین شغلی درخواستی وجود دارد. چه بسا واجد روحیات و صلاحیت های کاملا مناسب برای اداره ی یک کارخانه ی نخ ریسی می بودید، اما اگر از قضا به دوست یکی از دوستانتان برنمی خوردید، چه بسا هیچگاه از شر شغل کلیدداری خلاص نمی شدید. امروزه انبوهی از مؤسسات شغل یابی و استخدام، بنگاه های جذب مغزها و سایت های ارتباط شغلی ابداع شده اند؛ که همه در کنار هم تضمین می کنند که از این بابت خیالمان آسوده باشد که بینش خوبی داریم در مورد اینکه در کجا می توانیم از درخواست انواع مختلف شغل ها اطلاع بیابیم.


٣. فقدان هدف منسجم

اما یکی از موانع اصلی برای یافتن شغل مناسب کماکان باقی است؛ تاکنون به این مانع مهم کمتر از دو مانع دیگر توجه شده است، با اینکه از همه ی آنها مهم تر است: یعنی این چالش دردسرساز که بفهمیم چه نوع شغلی کاملا برای ما مناسب است و مورد علاقه ی ما خواهد بود. واضح است که مهم ترین مانع از بین این سه مانع این است که ندانیم در پی چه هستیم: اگر این مانع برطرف نشود، تحصیلات و فرصت های موجود در بازار کار نمی توانند وعده های خویش را عملی کنند.
برای حل این مشکل همه ی ما ابتکار بسیار بسیار اندکی به خرج داده ایم. البته قدری به آن توجه کرده ایم. مدارس و دانشگاه ها به دانش آموزان و دانشجویان توصیه میکنند که با مشاوران دیدار کنند و یکی دو ساعتی در باب این پرسش بیندیشند و احتمالا به انواعی از آزمون های تشخیصی برمی خوریم که قرار است ما را به سمت گزینه های شغلی ای راهنمایی کنند که ممکن است با شخصیت ما همخوانی داشته باشد. بسیاری از این آزمون ها مبتنی بر پرسش نامه ی میرز-بریگز هستند که ابتدا در نیمه ی نخست قرن بیستم ارائه شد.
این نوع آزمون ها معمولا شامل صدها سؤال چندگزینه ای هستند. در بسیاری از آنها قرار است مشاغلی همچون «کار خارج از منزل» یا «همکاری با مشاغل خرده فروشی» را بر حسب طیفی از درجات بین «علاقه ندارم» تا «قویا ترجیح میدهم» رتبه بندی کنیم. نیتی که پشت این آزمون هاست بسیار خیرخواهانه است. چنین آزمون هایی در پی تشخیص تیپ شخصیتی ما هستند ، که از قدیم محدود به ۱۶ تیپ بودهاست. سپس مشاغلی را به ما معرفی کنند که در آنها خصوصیات شخصیتی مان بهترین کارایی و ارزش را داشته باشند.

مشکل اصلی آزمون های شخصیت شناسی

تا حدی که با این پرسشنامه های تشخیصی آشنایی داریم، می توان گفت آنها دچار کاستی های بسیار مهم و جالب توجهی هستند. ممکن است این آزمون ها خیلی طولانی به نظر بیایند – انجام یکی از آنها ممکن است حدود یک ساعت طول بکشد . اما با توجه اهمیت بالای پرسش دامنه داری که با آن روبه روایم (یعنی چگونه به شغلی خوب برسیم) در واقع چه بسا بیش از حد مختصر باشند. به علاوه راهنمایی هایی که ارائه می دهند عموما مبهم و بی طرفانه است. چه بسا این واقعیت را به ما گوشزد کنند که خلاقیت بالایی داریم اما به لحاظ شاخصهای تفکر منطقی نمره ی کمتری آورده ایم، یا اینکه می توانیم در نقش رهبری یک تیم یا در شغلی که با مشتریان سروکار داشته باشد موفق شویم، اما اصلا به سراغ وجوه ظریف تر قابلیت های فردی خاص ما نمی روند و احتمالا سرانجام با فهرستی طولانی از گزینه های شغلی روبه رو می شویم که می تواند تا بی نهایت ادامه داشته باشد: پاسخ آزمون به ما می گوید که ممکن است شغلی که با حیوانات سر و کار داشته باشد یا شغلی که با اعداد سر و کار داشته باشد، برایمان مناسب باشد.

 

اگر موتزارت موسیقی دان آزمون شخصیت شناسی می داد

اگر برخی از کسانی را در نظر بگیریم که طی تاریخ شغل رضایت بخشی داشته اند و سعی کنیم حدس بزنیم که آزمون گیرندگان فعلی احتمالا چه توصیه ای به آنان کرده اند، کم و بیش درمی یابیم که این پیش بینی ها چقدر ناکافی اند. تصور کنید موتزارت آزمون میرز – بریگز را انجام می داد. پس از اینکه به سؤالها پاسخ می داد، احتمالا به وی از این جنس توصیه ها می شد: «شغل بهینه برای شما آنهایی هستند که مستلزم کار تخیل ورزانه با ایده ها و طراحی ها هستند. از جمله ی این مشاغل اینها هستند: هنرها، بازیگری، نویسندگی خلاقانه و همچنین طراحی تجسمی، گریزاندیشی (تفکر بر اساس حس ششم)، خلاقیت شغلی، همکاری یا آغاز کار با ایده های جدید و کار در موقعیت هایی که هیچ مجموعه دستورالعمل مشخصی در کار نیست. نمونه هایی این از مشاغل چنین هستند. طراح گرافیکی، مشاور آموزشی، برنامه ریز جشن ها، مدیر ارتباطات عمومی». این توصیه ها خیلی فاصله دارد با اپرای دون ژوان یا کلارینت کنسرت در لا ماژور.
این مثال ناجور نشان می دهد که بسیاری از این آزمون ها به هیچ وجه نمی توانند فرد را به سوی میزان مناسبی از جدیت با تمرکز هدایت کنند. هرچه شغلی رضایت بخش تر باشد، این سبک آزمون ها بیشتر ناجور و ناکارآمد به نظر می رسند.
اگر قرار بود به موتزارت مشاوره ی شغلی داده شود بایستی واقعا مشاوره ای دقیق تر و جزئی ترمی بود: اگر یک آزمون ایده آل از وی گرفته می شد که جنبه های واقعا حیاتی شخصیت وی و قوتها و ضعف های او را بسنجد، احتمالا چنین توصیه هایی به وی میکرد: «پیچیدگی های چندآوایی کانتاتهای اواخر دوره ی باروک را در نظر بگیر، آنان را ساده تر کن و گستره ی عاطفی شان را بسط بده؛ بهتر است با یک اپرانویس شوخ طبع اما واجد ذهنیت فلسفی همکاری کنی؛ نتایج آزمون شما نشان میدهد که شما خصوصا مناسب گنجاندن عناصر کمیک یا ایرونیک در موقعیت های جدی و باشکوه هستید. احساس حسرت و اضطراب خود را نسبت به مرگ در جهتی برانید که یک قطعه ی موسیقایی مراسم خاکسپاری بنویسید. هدف بلندمدت: تاریخ فرهنگ موسیقایی غرب را دگرگون سازید»

فقدان توصیه های به جا و به موقع

کاستی های این آزمون ها صرفا در مورد نادر نوابغ پیش نمی آید. اگر یک آزمون هدایت شغلی نتواند کاملا حق ۰٫۱ درصد از افراد را ادا کند، چندان مشکل بزرگی محسوب نمی شود. با این حال این فکر آزاردهنده اما دقیق تر به ذهنمان می آید که گستره ی عظیمی از استعدادهای بسیار عالی بشر به این دلیل عمدتأ ناپرورده می مانند که در مواقع سرنوشت ساز توصیه ها و راهنماییهای معدودی به افراد داده می شود. فقدان مشورت ها و توصیه هایی که حقیقتا بجا و مناسب باشند بر همه ی ما تأثیر می گذارد . حتی اگر توانسته باشیم کاستی ها را در موارد استثنا همچون موتزارت تشخیص دهیم. در ذهن بخش عظیمی از مردم این تصور مبهم اما نسبت درست حک شده است که در اصل این قدرت را دارند که کاری واقعا تاریخ ساز به انجام برسانند، ولی اگر از آنان بپرسیم نمی توانند دقیقا بگویند چه کاری و چگونه . ما شدیدا نیازمند منابع راهنماگر غنی تری هستیم

 

مانع اصلی،تحلیل دقیقی از قابلیت هایمان

موانع امروزی، دیگر فقدان آموزش یا عدم امکان اطلاع یافتن از فرصتها نیست، بلکه مانع اصلی این است که نمی توانیم به تحلیل دقیقی از قابلیت هایمان دست یابیم و برای پرورش این قابلیت ها نیز به درستی راهنمایی نمی شویم. همین ایده آل دشواریاب است که آزمونهای هدایت شغلی امروزی ادعا دارند حل و فصلش کرده اند،اما بسیار با آن فاصله دارند

یکی از نقصهای خاص آزمون های امروزی این است که به شکلی انعطاف ناپذیر به آن نوع مشاغلی چسبیده اند که تا کنون وجود داشته است. این نکته ی عجیبی نیست، زیرا این آزمون ها زمانی ظهور یافتند که بازار کار نسبتا باثبات بود و گزینه های شغلی عموما تعریف روشنی داشتند. اما کاملا امکان دارد که برای برخی افراد، شغلی کاملا مناسب باشد (یعنی شغلی که حقیقتا عاشق آن خواهند شد که هنوز وجود ندارد. چه بسا کسی توان عظیمی برای شغلی داشته باشد که هنوز ابداع نشده است. اگر جیمز او. مکنزی ۳۶ ساله در سال ۱۹۲۵ آزمون میرز بریگز را انجام می داد که به تازگی ابداع شده بود، این آزمون هوش فراوان و استعداد بالای حل مسئله ی وی را نشان می داد. احتمالا شغل های پیشنهادی شامل مشاغل دانشگاهی (در واقع او به تازگی به کرسی استاد دانشگاه رسیده بود) یا شغلی در صنعت می بود. اما آنچه از این آزمون برنمی آمد این بود که وی را به سوی کاری سوق دهد که در واقع در آن بی نظیر بود: یعنی ترکیبی از این دو شغل. به او گفته نمی شد که او در جستجوی نوع جدیدی از شغل است که تا آن زمان نامی برایش وجود نداشت. در جستجوهایش تنها می ماند. اما در مورد خاص او، اتفاقات خوبی رقم خورد. او سال بعد شرکت مکنزی و شرکا را بنیان نهاد و ایده ی ابتکاری مشاوره ی مدیریتی را اجرا کرد؛ این ایده (گاهی به شکلی بی نظیر توانست به نحوی کارآمد، پژوهش و تصمیم گیری عملی را با هم ترکیب کند.

آزمون هایی مثل آزمون میر – بریگز که مشاغل ایده آل را بر حسب مقولات و مشاغل موجود پیشنهاد می دهند، ناعامدانه ما را از مسیری دور می کنند که امکان دارد واقعا برایمان جذاب ترین مسیر باشد.

ما نباید به خاطر سردرگمی هایمان خود را سرزنش کنیم. فرهنگ ما برایمان معضل بسیار بدی به بار آورده است: به ما وعده داده که مشاغلی رضایت بخش وجود دارند، اما بدبختانه به ما این آمادگی را نداده که چگونه استعدادها و سلایق خود را کشف کنیم.

در مقاله های بعدی کمک می کنیم تا بینش عمیق تری نسبت به توانایی های شغلی خود کسب کنیم.

 

 

نوشته در این جستجو چقدر تنهاییم اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
http://zendegikhalagh.com/%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d9%86-%d8%ac%d8%b3%d8%aa%d8%ac%d9%88-%da%86%d9%82%d8%af%d8%b1-%d8%aa%d9%86%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c%d9%85/feed/ 0
برای یک بار هم شده غیر معمولی فکر کن!/ نکاتی درباره تفکر جانبی http://zendegikhalagh.com/%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%db%8c%da%a9-%d8%a8%d8%a7%d8%b1-%d9%87%d9%85-%d8%b4%d8%af%d9%87-%d8%ba%db%8c%d8%b1-%d9%85%d8%b9%d9%85%d9%88%d9%84%db%8c-%d9%81%da%a9%d8%b1-%da%a9%d9%86-%d9%86%da%a9%d8%a7/ http://zendegikhalagh.com/%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%db%8c%da%a9-%d8%a8%d8%a7%d8%b1-%d9%87%d9%85-%d8%b4%d8%af%d9%87-%d8%ba%db%8c%d8%b1-%d9%85%d8%b9%d9%85%d9%88%d9%84%db%8c-%d9%81%da%a9%d8%b1-%da%a9%d9%86-%d9%86%da%a9%d8%a7/#respond Mon, 03 Aug 2020 12:59:52 +0000 http://zendegikhalagh.com/?p=980 تفکر جانبی، ذهن را به خروج از شیوه های راحت یا رایج تفکر وادار می…

نوشته برای یک بار هم شده غیر معمولی فکر کن!/ نکاتی درباره تفکر جانبی اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
تفکر جانبی، ذهن را به خروج از شیوه های راحت یا رایج تفکر وادار می کند. این شیوه نخستین بار توسط ادوارد دوبونو در انگلستان پیشنهاد شد. منظور از تفکر جانبی، بهره گیری از شیوه هایی غیر معمول به منظور یافتن راه حلی خلاق برای مسئله مورد نظر است.
از تفکر جانبی برای شکستن الگوهای معمول فکری، جلوگیری از به دام افتادن در دام ناحیه آسایش و نیز ادامه مسیر قبلی استفاده می شود.

واژگان کلیدی را وارونه کنید

یکی از شیوه های رایج برای تفکر جانبی این است که از واژگان کلیدی یا عبارت ها به شکل معکوس استفاده کنید. برای نمونه، همان طور که پیش از این نیز گفتم، می توان مشکل پیش آمده را یک فرصت خواند. با این دیدگاه، مسئله را می توان موهبتی دانست که برایتان پدید آمده است. به این ترتیب می توانید به کاوش برای یافتن فرصتی که برایتان پدید آمده بپردازید. به جای گفتن اینکه «فروش ما پایین است، می توانید بگویید که میزان خرید از شرکت ما پایین است». این جمله جدید به این معنا نیست که ما به اندازه کافی فروش نداریم، بلکه مشتریان به اندازه کافی از ما نمی خرند. همین تغییر ساده می تواند تمرکز و توجه شما را از موقعیت موجود به راه حلی متفاوت پیش ببرد.
یکی دیگر از شیوه های تفکر جانبی را باید در استفاده از ارتباط دهی تصادفی دانست. به این ترتیب واژه ای را انتخاب نموده ،خودتان را وادار کنید که موقعیت موجود را به آن واژه ارتباط دهید. برای نمونه، واژه ای نظیر «پرتقال» را انتخاب کرده و کسب و کار محصول یا مشکل خود را در قالب این واژه بیان کنید.
برای نمونه می توانید بگویید: «کسب و کار ما شبیه یک پرتقال است زیرا از بیرون بسیار هموار به نظر می رسد، اما وقتی از نزدیک به آن نگاه می کنید، پر از فرورفتگی است. داخل آن تعداد زیادی هسته قرار دارد و لایه هایی هم آن را به بخش ها و واحدهای مختلف تقسیم می کند که شاید ارتباطی با هم نداشته باشند. البته کسب و کار ما بخش های آبدار (پر سود) دیگری هم دارد که شاید به اندازه کافی به آن توجه نمی کنیم. در هر صورت، به کارگیری شیوه ارتباط دهی تصادفی معمولا موجب بروز خلاقیت می شود.

ایده غالب را پیدا کن!

یکی دیگر از رویکردهای تفکر خلاق را ایده غالب می نامند. اگر ایده غالب این است که مشکلی در میان است، جایگزین مبتنی بر تفکر جانبی می تواند این باشد که فرصتی برای کسب سود یا کاهش هزینه ها ایجاد شده است.
باید تمرکز خود را از ایده غالب به موردی دیگر ببرید. برای نمونه، به جای گفتن اینکه «باید بیشتر بفروشیم» می توانید بگویید مشتریان باید بیشتر از ما خرید کنند .شاید مشکل یا ضرر پیش آمده، نشان دهنده این باشد که مسیری اشتباه را در پیش گرفته اید. شاید لازم باشد کاری متفاوت انجام دهید، محصولات و خدماتی متفاوت را بفروشید و بازار متفاوتی را برگزینید. باید ضرری که امروز متحمل می شوید به شما این امکان را بدهد تا با نیر مسیر یا انجام کاری متفاوت، در آینده به سودآوری برسید.
برای به کارگیری درست تفکر جانبی باید از دیدگاه فردی دیگر به ویژه از دید مشتریان به موقعیت کنونی نگاه کنید. هنگامی که وکلا می خواهند از موکل خود دفاع کنند، از این رویکرد بهره می برند و ابتدا از دید وکیل طرف مقابل، به پرونده موجود نگاه می کنند.

به گسترش مشتریان فکر کنید

یکی از مهم ترین مفاهیم جدید در زمینه فروش و بازاریابی که در دو کتاب «نوپای ناب» و نیز «چهار گام به سوی ظهور» تشریح شده است، بر تمرکز بر گسترش مشتریان به جای گسترش محصول تاکید دارد. برای این کار باید به دقت به مطالعه اطلاعات جمعیت شناختی و نیز روان نگاری و سپس مردم نگاری مشتریان بالقوه تان بپردازید. کمی وقت بگذارید و ببینید مشتریان بالقوه شما چه کسانی هستند و چه خواسته ها و نیازهایی دارند و آن گاه محصولات و خدماتتان را بر اساس این اطلاعات طراحی کنید.

خیال پردازی کنید

خیال پردازی یکی دیگر از شیوه های به کار گیری تفکر خلاق است. فرض کنید یک چوب جادویی دارید و می توانید با تکان دادن آن، همه موانع موجود در مسیر دستیابی به اهدافتان را از میان بردارید. اگر قرار بود این اتفاق بیفتد و با تکان دادن چوب جادویی همه مشکلات یا موانع برطرف شود، به چه موقعیتی دست می یافتید؟
فرض کنید اصلا مانعی در مسیرتان وجود ندارد. در این صورت این تصور چه تاثیری بر عملکرد فعلی تان می گذاشت؟ چه کار متفاوتی انجام می دادید؟ اگر هیچ محدودیتی از نظر زمان، پول، کارکنان، منابع، استعدادها یا توانایی ها نداشتید، چه فرصت ها و موقعیت های جدیدی برایتان مهیا می شد؟ در مرحله بعدی باید راهی برای دستیابی به این اهداف هر چند بدون از بین بردن موانع و حتی بدون داشتن همه آن امتیازات ایده آل طراحی کنید.

تمرینات عملی

١- شرکت شما از چه جهاتی شبیه به یک پرتقال است و چگونه می توانید ساختار آن را تغییر دهید تا بهره وری و سودآوری بیشتری داشته باشد؟
۲- مشتریان شما در آینده چه خواسته ها و نیازهایی متفاوت از امروز دارند؟ چگونه می توانید این محصولات و خدمات را به بازار ارائه دهید.

 

نوشته برای یک بار هم شده غیر معمولی فکر کن!/ نکاتی درباره تفکر جانبی اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
http://zendegikhalagh.com/%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%db%8c%da%a9-%d8%a8%d8%a7%d8%b1-%d9%87%d9%85-%d8%b4%d8%af%d9%87-%d8%ba%db%8c%d8%b1-%d9%85%d8%b9%d9%85%d9%88%d9%84%db%8c-%d9%81%da%a9%d8%b1-%da%a9%d9%86-%d9%86%da%a9%d8%a7/feed/ 0
اگر به گذشته برگردم،انجامش نمیدم!/ راهکار های  سازنده ی تفکر مبتنی بر صفر http://zendegikhalagh.com/%d8%a7%da%af%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%da%af%d8%b0%d8%b4%d8%aa%d9%87-%d8%a8%d8%b1%da%af%d8%b1%d8%af%d9%85%d8%8c%d8%a7%d9%86%d8%ac%d8%a7%d9%85%d8%b4-%d9%86%d9%85%db%8c%d8%af%d9%85-%d8%b1%d8%a7%d9%87%da%a9/ http://zendegikhalagh.com/%d8%a7%da%af%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%da%af%d8%b0%d8%b4%d8%aa%d9%87-%d8%a8%d8%b1%da%af%d8%b1%d8%af%d9%85%d8%8c%d8%a7%d9%86%d8%ac%d8%a7%d9%85%d8%b4-%d9%86%d9%85%db%8c%d8%af%d9%85-%d8%b1%d8%a7%d9%87%da%a9/#respond Mon, 03 Aug 2020 12:55:02 +0000 http://zendegikhalagh.com/?p=975 تفکر مبتنی بر صفر یکی از فنون تفکر خلاق است که به شما کمک می…

نوشته اگر به گذشته برگردم،انجامش نمیدم!/ راهکار های  سازنده ی تفکر مبتنی بر صفر اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
تفکر مبتنی بر صفر یکی از فنون تفکر خلاق است که به شما کمک می کند تا بتوانید از موقعیتی متفاوت، به راه حل هایی برای مسئله موجود دست یابید. برای این کار باید همه تصمیماتی را که پیش از این گرفته بودید یک بار دیگر مورد ارزیابی قرار دهید. این امر به ویژه در مواقعی که با اطلاعات جدید روبه رو می شوید و یا تجربیاتی کسب می کنید که با اطلاعات و تجربیات شما در حین اتخاذ تصمیم در گذشته تفاوت های چشمگیری دارد، کاربرد خواهد داشت.
عنوان تفکر مبتنی بر صفر در واقع از یک مفهوم مالی که “بودجه نویسی مبتنی بر صفر” نام دارد گرفته شده است. در این شیوه از بودجه نویسی، به جای بررسی میزان افزایش یا کاهش هزینه ها در دوره حسابداری پیش رو، باید فرض را بر این بگذارید که تاکنون به هر یک از بخشها بودجه ای اختصاص نداده اید و آن گاه با فرض اینکه اطلاعات فعلی را در گذشته نیز داشتید، لزوم اختصاص بودجه و میزان آن را تعیین می کنید.

اگر چیزی را که امروز می دانم می دانستم

به این پرسش دقت کنید: «اگر چیزی را که اکنون می دانم در گذشته می دانستم، در میان کارهایی که امروز انجام می دهم، کدام کارها را اصلا آغاز نمی کردم؟» این نوع پرسش را تحلیل   kWINK می نامند.تصمیماتی را که در گذشته گرفتید و امروز دیگر سودمند نیستند تعیین کرده و خودتان را آماده ایجاد تغییراتی در آنها کنید.
اگر این پرسش را از شما بپرسم و پاسخ شما این باشد که «با چیزهایی که امروز میدانم، اصلا دوباره وارد این موقعیت نمی شدم» باشد، در این صورت باید به پرسش بعدی پاسخ دهید که «چگونه می توانم از وضعیت فعلی خارج شوم؟» وقتی پاسخ شما به پرسش اصلی در تفکر مبتنی بر صفر «نه» باشد، این معمولا بدان معنا است که دیگر کار از کار گذشته و برای بازگرداندن موقعیت به وضعیت قلبی، دیر شده است. در نتیجه، پیش از اقدام برای رهایی از وضعیت فعلی باید زمان لازم و نیز هزینه ای را که باید برای آن بپردازید تعیین کنید.

سه حوزه اصلی در تفکر مبتنی بر صفر

تفکر مبتنی بر صفر در سه حوزه اصلی در کار و زندگی کاربرد دارد. نخستین حوزه کاربرد این شیوه، در روابط انسانی و شغلی است. آیا فردی در زندگی فردی یا شغلی شما وجود دارد که با اطلاعاتی که امروز دارید، هرگز با او وارد رابطه فعلی نمی شدید؟
آیا فردی وجود دارد که هرگز او را استخدام نمی کردید، ترفیع درجه به او نمی دادید یا کاری را به او نمی سپردید؟
حدود ۸۵ درصد از اندوه، تنش و نیز آزردگی ها در زندگی شغلی و فردی، به دلیل ادامه زندگی و همکاری با فردی است که اگر اطلاعات امروز را در گذشته در مورد او داشتید، هرگز رابطه فعلی را با او آغاز نمی کردید.
دومین حوزه ای که می توانید تفکر مبتنی بر صفر را در آن به کار گیرید، بخش های مختلف کسب و کار است. آیا فعالیت خاصی در کسب وکارتان وجود دارد که با اطلاعاتی که امروز دارید، هرگز آن را آغاز نمی کردید؟آیا محصول یا خدمتی وجود دارد که با داشتن اطلاعات فعلی، هرگز آن را به بازار عرضه نمی کردید؟
آیا شیوه خاصی در بازاریابی، فروش یا گسترش کسب وکارتان وجود دارد که با داشتن اطلاعات امروز، هرگز آن را مورد استفاده قرار نمی دادید؟
آیا فرآیند، رویه یا شیوه ای در کسب و کارتان موجود است که با داشتن اطلاعات فعلی، هرگز آن را به کار نمی بردید؟
سومین حوزه ای که می توانید تفکر مبتنی بر صفر را در آن به کار گیرید، به سرمایه گذاری مالی، زمانی یا هیجانی مربوط می شود. انسان ها از دست دادن پول را دوست ندارند. با این حال، بسیاری از تصمیمات به دقت اتخاذ شده ما در مورد سرمایه گذاری پولی در کسب و کار یا زندگی فردی، تا حدی با شکست روبه رو می شود. کافی است از خودتان بپرسید: «با فرض اینکه بر روی این محصول، خدمت یا فعالیت خاص سرمایه گذاری نکرده بودم، با اطلاعاتی که در حال حاضر داریم، آیا باز هم این سرمایه گذاری را انجام می دادم؟ اگر پاسخ شما «نه» است، در این صورت پرسش بعدی که باید به آن پاسخ دهید این خواهد بود که برای خروج از وضعیت فعلی باید چه کار کنم و چه قدر زمان برای این کار لازم است؟
باید برای قطع ضرر و زیان، پذیرش اشتباهی که در گذشته به انجام رسیده و نیز اینکه سرمایه گذاری انجام شده در گذشته با توجه به اطلاعات فعلی نادرست بوده آماده شوید. نباید با سرباز زدن از پذیرش اشتباه انجام شده، باز هم بر عمق ضرر و زیان ایجاد شده بیفزایید.
انسانها افزون بر اینکه از دست دادن پول را دوست ندارند، از دست دادن زمان را نیز ناخوشایند می دانند. شاید وقت زیادی را صرف طراحی یک محصول یا خدمت جدید، یادگیری یک ما موضوع جدید یا شرکت در یک دوره آموزشی خاص کرده باشید.با این حال، شاید در نهایت به این نتیجه برسید که با اطلاعاتی که ام دارید، این صرف زمان نادرست بوده و نباید چنین اقدامی را انجام می دادید. به هر حال، زمانی که صرف این کارها کرده اید از بین رفته است. راه حل این وضعیت این است که از این پس، زمان را صرف اموری که در گذشته موجب هدررفتن وقت شده است نکنید.
در نهایت به مواردی می رسیم که حجم زیادی از هیجانات را در آن سرمایه گذاری کرده ایم. این امر به ویژه در روابط (به ویژه فردی یا شغلی) یا فعالیت های مختلف (نظیر دوره های آموزشی یا فعالیت های شغلی بیشتر دیده می شود. به هر حال، اگر حس می کنید که همه این سرمایه گذاری هیجانی هیچ کاربردی نداشته است، باید زمینه توقف آن را فراهم سازید.


برای داشتن تفکری خلاق و دستیابی به بهترین ایده ها برای آینده، باید موانع موجود ذهنی را که مانع شکوفایی خلاقیت است از میان بردارید. تفکر مبتنی بر صفر یکی از بهترین ابزارهایی است که می توانید برای منعطف ماندن و پذیرا بودن ایده های خوب و نیز تبدیل شدن به فرد شایسته و خلاق در حوزه های مختلف زندگی خود از آن استفاده کنید.

تمرینات عملی

۱- یکی از روابط فردی یا شغلی خود را که با داشتن اطلاعات فعلی هرگز آن را آغاز نمی کردید انتخاب کرده و به خودتان قول دهید که هر چه سریع تر آن را پایان دهید.
۲- یکی از فعالیت ها در کسب و کار یا زندگی فردی را که ادامه دادن آن اکنون به نظرتان نادرست است انتخاب کرده و خود را برای توقف آن به انجام برسانید.

 

نوشته اگر به گذشته برگردم،انجامش نمیدم!/ راهکار های  سازنده ی تفکر مبتنی بر صفر اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
http://zendegikhalagh.com/%d8%a7%da%af%d8%b1-%d8%a8%d9%87-%da%af%d8%b0%d8%b4%d8%aa%d9%87-%d8%a8%d8%b1%da%af%d8%b1%d8%af%d9%85%d8%8c%d8%a7%d9%86%d8%ac%d8%a7%d9%85%d8%b4-%d9%86%d9%85%db%8c%d8%af%d9%85-%d8%b1%d8%a7%d9%87%da%a9/feed/ 0
در برابر مشکلات محکم بایستیم یا با آن بسازیم؟ http://zendegikhalagh.com/%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d9%85%d8%b4%da%a9%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d9%85%d8%ad%da%a9%d9%85-%d8%a8%d8%a7%db%8c%d8%b3%d8%aa%db%8c%d9%85-%db%8c%d8%a7-%d8%a8%d8%a7-%d8%a2%d9%86-%d8%a8%d8%b3/ http://zendegikhalagh.com/%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d9%85%d8%b4%da%a9%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d9%85%d8%ad%da%a9%d9%85-%d8%a8%d8%a7%db%8c%d8%b3%d8%aa%db%8c%d9%85-%db%8c%d8%a7-%d8%a8%d8%a7-%d8%a2%d9%86-%d8%a8%d8%b3/#respond Mon, 03 Aug 2020 12:44:59 +0000 http://zendegikhalagh.com/?p=970 شیوه تفکر شما یا موجب آزادسازی و شکوفایی خلاقیت ذاتی تان می شود یا اینکه…

نوشته در برابر مشکلات محکم بایستیم یا با آن بسازیم؟ اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
شیوه تفکر شما یا موجب آزادسازی و شکوفایی خلاقیت ذاتی تان می شود یا اینکه جلوی بروز خلاقیتتان را می گیرد. هر انسان شیوه تفکری مشخص دارد که در سالهای نخستین کودکی شکل گرفته است. این شیوه تفکر معمولا به دلیل پیروی از پدر یا مادر یا هر دوی آنها ایجاد می شود. هر کودک در نخستین سالهای زندگی خود به صورت ناخودآگاه، شیوه های همانند والدینش را برای تفکر در پیش می گیرد.
سبک های مختلف تفکر معمولا دربردارنده سازوکارهای بقا یا سازگاری هستند. این شیوه ها به شکلی ناخود آگاه شکل می گیرند و پاسخی هستند به عدم قطعیت و غیرقابل پیش بینی بودن دنیای اطراف. از آنجا که شیوه های تفکر آموختنی هستند، می توان آنها را تغییر داد. شما می توانید با تمرین مستمر، تفکری مثبت و پویاتر را جایگزین رویکرد ناکارآمد و منفی گذشته خود کنید.

تفکر مکانیکی

اگر همه ی سبک های تفکر را در کنار هم قرار دهیم، با یک طیف از شیوه های تفکر روبه رو می شویم که در یک سوی آن تفکر مکانیکی و در سوی دیگر آن نیز تفکر سازگارانه وجود دارد.
کسانی که تفکر مکانیکی دارند، افرادی سخت گیر و غیرمنعطف هستند که به شدت به نظرها و ایده های خود پایبندند. آنها از شیوه ای که معمولا تفکر خشک یا تفکر خودکار نامیده می شود بهره می برند این بدان معنا است که این افراد حاضر نیستند، در نظرها و تفسیر های خود از جهان اطراف تغییری بدهند و از ایده ها و همچنین نظرهایی که موجب دست برداشتن آنها از تصمیمات قبلیشان می شود، به هیچ وجه استقبال نمی کنند.
تفکر مکانیکی همچنین نوعی از تفکر بهنجاری است که در آن افراد همه چیز را به شکل غایی، سیاه یا سفید و همچنین درست یا نادرست می بینند و طیف خاکستری چندانی در تفکر آنها وجود ندارد.

 

چرا این شیوه تفکر ناکارآمد است؟

افرادی که تفکر مکانیکی دارند معمولا منفی نگر و بدبین هستند و به دنبال دلایلی برای توجیه عدم کارآمدی و سودمندی هر چیز جدید و متفاوت هستند. این طرز تفکر را در برنامه ریزی عصبی زبانی دسته بندی بر اساس تفاوتها می نامند. این دسته از افراد همیشه به دنبال این هستند که حرف ها و افکار دیگران با کدام یک از رویدادهای گذشته با باورهای فعلی شان متفاوت است. وقتی چنین فردی متوجه کوچکترین تفاوتی میان افکار فرد مخاطب با افکار خودش می شود، به سرعت ایده مطرح شده را کم ارزش جلوه داده و آن را رد می کند.
تفکر مکانیکی فاقد خلاقیت است. واژه «نه« کلمه مورد علاقه این دسته از افراد است. این افراد به شدت جزم اندیش هستند و از ایده های نو استقبال نمی کنند.
اما به راستی چگونه باید با افرادی که تفکر مکانیکی دارند برخوردکرد؟ شما به عنوان یک مدیر، باید این افراد را در سمتها و مشاغلی که نیازمند تفکر خلاق نیستند قرار دهید. در بیشتر سطوح ادارات دولتی چنین  افرادی مشغول به کار هستند، به همین دلیل است که سوق دادن مقامات دولتی به بهره گیری از شیوهای بهتر یا جایگزین دشوار است.
افرادی که تفکر مکانیکی دارند می توانند حسابدار، مهندس یا برنامه نویس خوبی باشند. این افراد در آزمونهای شخصیت شناسی نمره خوبی در «فرمانبرداری» و «ثبات» می آورند. این افراد بیشتر در موقعیت هایی که کاملا قابل پیش بینی است و هیچ گونه تغییر یا نوسانی در آن روی نمی دهد راحت تر هستند. این افراد خلاقیت چندانی ندارند و از این مسئله هم راضی هستند. در واقع، بیشتر افرادی که تفکر مکانیکی دارند بر این باورند که سایر افرادی که انعطاف پذیری دارند و از ایده های نو استقبال می کنند، از ثبات و توانمندی چندانی برخوردار نیستند.

تفکر سازگارانه

تفکر سازگارانه به معنای انعطاف پذیری زیاد در برابر طرحها، مسائل یا اهداف مختلف است. پیش از این توضیح دادیم که نوابغ و افراد بسیار خلاق از این شیوه تفکر برخوردارند. این همان شیوه تفکری است که باید به طور مستمر آن را به کار گیرید.
با این حال، واقعیت این است که برخی افراد در بعضی زمینه ها دارای تفکر مکانیکی و در برخی زمینه های دیگر دارای تفکر سازگارانه هستند. برخی افراد به هیچ وجه حاضر به تجدیدنظر در باورهای سیاسی و یا مذهبی خود نیستند، اما از ایده های نو در سایر زمینه های زندگی استقبال می کنند. در هر صورت بهتر است که تا حد امکان در حوزه های بیشتری از زندگی به تفکر سازگارانه دست یافت.

ذهنتان را باز نگاه دارید

افرادی که تفکر سازگارانه دارند، از ذهنی باز برخوردارند. آنها شیفته افکار و ایده های خود نمی شوند. آنها می توانند خودشان را جای فردی دیگر گذاشته و از دیدگاه او، به بررسی و داوری منطقی ایده های مختلف بپردازند.
افرادی که تفکر سازگارانه دارند، بسیار منعطف بوده و به دنبال بررسی جنبه های بیشتری از مسئله هستند. این افراد مثبت نگر و خوش بین هستند و بر این باورند که مسئله را می توان حل کرد. به همین دلیل آنها همواره به دنبال راه حل هایی نوآورانه و مثبت برای دشوارترین چالش های پیش رو هستند.
افرادی که تفکر سازگارانه دارند، از توانایی خوبی در تجسم خلاق برخوردارند و همیشه پرسش های زیادی در مورد همه جنبه های مسائل پیش رو می پرسند.
راز تبدیل شدن به یک فکر دارای تفکر سازگارانه و بسیار خلاق این است که تا می توانید، نگاه پیشداورانه در مورد امور مختلف نداشته باشید. این امر به ویژه در آغاز فعالیت های مختلف از اهمیت بیشتری برخوردار است.
خالی کردن ذهن از نگاه پیشداورانه و جانبدارانه و در عوض استقبال از همه ایده های جدید، سبب افزایش انعطاف پذیری در تفکر می شود. و در نهایت اینکه اگر تصمیمی اتخاذ کردید و پس از آن به اطلاعاتی
دست یافتید که تصمیم قبلی تان را زیر سؤال می برد، نباید از تغییر تصمیم پیشین، هراسی به دل راه دهید. هرگز نباید اسیر یک ایده و نظر خاص باشید، این امر، به ویژه در مواقعی که شواهد موجود نادرستی نظر قبلی را ثابت می کند، اهمیت زیادی دارد.

تمرینات عملی

١- باورهای محدود کننده ذهنی و به ویژه باور هایی که نسبت به استعدادها، توانایی ها و نیز توانایی های بالقوه تان دارید به چالش بکشید. آیا ممکن است این باورها نادرست باشند؟ شاید از توانایی های بالقوه نامحدودی برخوردار باشید و فقط باید بیاموزید که چگونه آنها استفاده کنید.
۲- به موقعیتی فکر کنید که موجب ایجاد ناراحتی یا خشم در این روزها در شما شده است. تصور کنید که موضع فعلی تان کاملا نادرست است و موضع فرد مقابلتان کاملا درست و منطقی است با اینکه فرض کنید راهی مطلوب برای برون رفت از این وضعیت وجود دارد که کاملا با هر آنچه تاکنون برای این موقعیت اندیشیده اید متفاوت است.

 

نوشته در برابر مشکلات محکم بایستیم یا با آن بسازیم؟ اولین بار در زندگی خلاق. پدیدار شد.

]]>
http://zendegikhalagh.com/%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1-%d9%85%d8%b4%da%a9%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d9%85%d8%ad%da%a9%d9%85-%d8%a8%d8%a7%db%8c%d8%b3%d8%aa%db%8c%d9%85-%db%8c%d8%a7-%d8%a8%d8%a7-%d8%a2%d9%86-%d8%a8%d8%b3/feed/ 0