وقتی در بسته است از پنجره نرو!
چگونه روی یک شغل کلید نکنیم؟
یکی از چیزهایی که ممکن است هنگام ارزیابی یک شغل برایمان مشکل زا باشد این است که روی یک نوع شغل خاص کلید کنیم، در حالی که به هر دلیلی محرز شده است که گزینه ی امیدبخش یا واقع بینانه ای نیست. شاید به دست آوردن آن شغل بسیار دشوار باشد؛ ممکن است مستلزم سالهایی طولانی برای کسب آمادگی های لازم باشد؛ یا چه بسا در قلمرو کسب وکاری قرار داشته باشد که دیگر عرصه ای پرمخاطره و بی ثبات گشته و از همین رو چشم انداز بلندمدت چندان خوبی ندارد.
چنین چیزی را «کلید کردن» می نامیم (و نه نوعی علاقه) تا مشخص کنیم که این گونه تمرکز بیش از حد بر یک شغل، امری مشکل زا ست؛ زیرا تصوری بسیار قوی در ذهنمان نقش بسته که آینده مان در این شغل و فقط در این شغل نهفته است؛ در حالی که برای تحقق این ایده با موانع بسیار عظیمی روبه رو هستیم.
مثلا ممکن است روی تأسیس انتشاراتی مختص به آثار ادبی کلید کرده باشیم، اما دریابیم که فرصت های مناسب اندکی وجود دارد و درآمدش نمی تواند هزینه ی کافی برای مسکن مورد نیازمان را پوشش دهد؛ چون لازم است در جایی ساکن باشیم که فاصله ی معقولی با دفتر کار داشته باشد. یا شاید با اینکه شغل روزنامه نگاری جدی و تحریر مقالات بسیار بلند دیگر هیچگونه صرفه ی اقتصادی ندارد، اما باز هم بسیار به آن علاقه مند شده ایم. چه بسا با وسواس فراوان مدام به شغلی سیاسی فکر میکنیم، با اینکه احتمال ایجاد تغییر مهم بسیار ناچیز است؛ چه بسا روی شغلی در فیلمسازی کلید کرده باشیم، با اینکه سطح رقابت در این عرصه بسیار شدید و بی رحمانه است، احتمال موفقیت بسیار ناچیز است و اصلا هیچ تضمینی ندارد.
رهایی از تله”کلید کردن”
راه حل این جور کلید کردن ها این است که دقیق تر بفهمیم که واقعا به چه علاقه مند هستیم. هرچه دقیق تر و ژرف تر در علائقمان غوطه ور شویم، بیشتر احتمال دارد که دریابیم علائق ما و جنبه های لذت بخش مرتبط با آن ها در گستره ی وسیع تری از مشاغل یافت می شوند که تاکنون اصلا فکرش را نکرده ایم. آنچه باعث شده به راهروی بسیار باریک تری از گزینه ها سوق داده شویم – که چندان تضمینی هم ندارند- این است که خوب نمی دانیم واقعا در پی چه هستیم و تصوری نسبتا متعارف و سطحی از بازار کار داریم.
کلید کردن فقط در مورد انتخاب شغل رخ نمی دهد. در روابطمان نیز ممکن است روی شخص خاصی کلید کنیم که عاشقش هستیم و ستایشش میکنیم و نمی توانیم از این دور باطل بیرون بیاییم؛ حتی با اینکه اتفاقا وقتی با او هستیم متأسفانه یا هیچ علاقه ای به ما ندارد یا ما را تحقیر میکند یا رفتار اعتماد برانگیز از خود نشان نمی دهد. علی رغم سوءرفتارها به خودمان و کسانی که نگرانمان هستند می گوییم که نمی توانیم زندگی را بدون او اصلا تصور کنیم، چون او را فرد خیلی خاصی می دانیم چنین فردی شاید گاهی خیلی خیلی بامزه است، یا اینکه نوازنده ی بسیار چیره دستی است، یا بدبینی کنایه آمیزی دارد که مورد تحسین ماست.
راه رهایی از این تله این نیست که به خودمان بگوییم این شخص را دوست نداریم یا اینکه سعی کنیم فراموش کنیم که چقدر جذب آنها شده ایم. بلکه باید با جدیت و دقت بیندیشیم که دلیل جذابیت آنان برای ما چیست؛ و بعد ببینیم که این ویژگیها که مورد تحسین ما هستند در افراد دیگری نیز وجود دارند و تازه دارای مشکلاتی نیستند که در حال حاضر مانع شکل گیری یک رابطه ی رضایت بخش با این شخص شده است. کاوش دقیق در مورد اینکه عاشق کدام ویژگی های یک فرد هستیم – به شکلی تناقض آمیز اما بسیار رهایی بخش – به ما نشان میدهد که در واقع می توانیم عاشق کس دیگری نیز بشویم.بنابراین فهم چیزهای موردعلاقه مان که به ما لذت می دهند یکی از راه های مهم برای خلاصی از دام کلید کردن است. وقتی تعلقمان را به ویژگیها تقویت کنیم،آنگاه به افراد خاص یا مشاغل خاص تعلق کمتری خواهیم داشت. وقتی به درستی دریابیم که چه چیزی ما را به سمت یک شغل می کشد، ویژگی هایی را تشخیص می دهیم که در دیگر انواع کارها و پیشه ها نیز وجود دارند. آنچه واقعا عاشقش هستیم این شغل خاص نیست، بلکه گستره ی ویژگی هایی است که اولین بار در این شغل با آنها روبه رو شده ایم؛ که معمولا به این دلیل بوده که این شغل برجسته ترین نمونه ای است که همه ی این ویژگی ها را در خود گرد آورده است.
مشکل از همین جا شروع می شود: مشاغل عموما برجسته تر معمولا بیشتر جلب توجه می کنند، بیش از اندازه تحسین می شوند و در آخر هم وضعیت شان طوری است که درآمد بسیار کمی هم دارند. اما در واقع آن ویژگیها صرفا در چنین مشاغلی وجود ندارند. این ویژگی ها قطعا ویژگیهایی عام هستند و به هنگامی که بیاموزیم چگونه نگاه کنیم در نقاب هایی متفاوت و کمتر هویداتر در مشاغل دیگر نیز وجود دارند.
فردی را تصور کنید که خیلی روی روزنامه نگار شدن سرمایه گذاری کرده است. خود کلمه ی «روزنامه نگار» برای او تبدیل به نشانه ای سراسر آمال و آرزو شده که تمام چیزی که در زندگی می خواهد در آن متجسم شده است. از اوان کودکی این شغل او را افسون کرده، به او انگیزه داده، به هیجانش آورده و به حرکت واداشته است. به این عادت کرده است که والدینش و عموهایش و خاله هایش از همین الان او را روزنامه نگار صدا بزنند. این قضیه از ۱۲ سالگی شروع شد. اما این حوزه ی شغلی هم اکنون دچار زوال است و به پایان راه رسیده… بن بست و بعد هم اضطراب.
کاری که توصیه می شود این است که جستجوی بی ثمرمان را برای کار متوقف کنیم، از دوره های کاری بدون حقوق دست برداریم و از خودمان بپرسیم که حقیقتا چه ویژگی هایی در روزنامه نگاری هست که برایمان گیراست و باعث هیجان شهودی ما می شود. واقعا در این شغل در پی چه لذاتی هستیم، که ممکن است در شغلی دیگر نیز وجود داشته باشند و چه بسا شغلی سودآورتر نیز
باشد.
در اینجا در معرض نوعی سردرگمی بسیار طبیعی هستیم. اغلب صرفا کلیت یک شغل خاص را می پسندیم. اما اگر به تحلیل جنبه های لذت بخش بپردازیم، آنگاه سرانجام می توانیم قضیه را کاملا بشکافیم و پیگیرانه تر به لذات موجود در هر شغل بنگریم. وقتی مثلا روزنامه نگاری را با دقت بیشتری وارسی کنیم، احتمالا متوجه می شویم که این شغل از جمله واجد چنین لذاتی ست: امکان پرداختن به مسائل جدی سیاسی و اجتماعی، تحلیل سیاست ها، به قلم درآوردن افکار با فصلاحت و بلاغت، کسب احترام به دلیل توانایی بالا در تفکر انتقادی.
وقتی این عناصر روشن شدند، معلوم می شود آن ها انحصارا فقط در حوزه ی شغلی اصطلاحا روزنامه نگاری وجود ندارند. ترکیب این عناصر ضرورتا فقط در روزنامه ها و مجلات یافت نمی شوند و نیاز به آنها فقط در این مشاغل وجود ندارد. در واقع آنها منحصر به هیچ حوزه ی شغلی خاصی نیستند. این ویژگی ها می توانند در بسیاری جاهای دیگر نیز ظاهر شوند و واقعا نیز همین طور است. مثلا یک موسسه ی سرمایه گذاری مالی ممکن است شدیدا نیازمند به تحلیل بازارهای نوظهور و تبیین بالقوگیها و ضعف های احتمالی آنان برای مشتریانش باشد؛ ممکن است دانشگاهی به تحلیل و درک تغییرات در محیط رقابتی اش نیازمند باشد تا نتایج این تحلیل ها را به نحوی روشن ومتقاعدکننده برای اعضای هیئت های علمی اش تشریح کند؛ ممکن است یک شرکت نفتی و تحلیل نیازهای محتمل استخدامی اش در آینده محتاج باشد تا نتایجش را به گروه های استخدامی اش در سراسر جهان منتقل کند. این کسب وکارها تحت مقوله ی روزنامه نگاری جای نمی گیرند، اما همه ی آنها واجد نیازها و فرصت هایی هستند که دقیقا همان لذاتی را به ما می دهند که در بدو کار و به شکلی نسبتا سطحی در روزنامه نگاری محدود و منحصرشان کرده بودیم.
پس از کاوش و بررسی معلوم می شود که لذاتی که در پی شان هستیم پویاتر و متحرک تر از آن هستند که اوایل تصور می کردیم. لزومی ندارد که آنها را صرفا در جهان رسانه بجوییم؛ چه بسا در عرصه های کاملا متفاوتی از اقتصاد و در مشاغل سهل الوصول تر و باثبات تری آنها را بیابیم که حقوق بالاتری نیز دارند.
این تمرین قرار نیست کاری کند که شما از آنچه واقعا می خواهید دست بکشید. حرکت رهایی بخشی که مد نظر داریم این است که دریابیم آنچه واقعا می خواهیم در جاهایی بسیار فراتر از آنچه تاکنون در نظر داشته ایم نیز وجود دارند.
همین تحلیل را می توان در مورد تدریس نیز انجام داد. لزومی ندارد تدریس حتما در مقطع ابتدایی یا دبیرستان انجام گیرد؛ ما می توانیم در عرصه ی دانش سواد مالی نیز مدرس باشیم.یا در یک موسسه ی مدیریت مالی تدریس کنید مثلا باید به مدیران اجرایی بیاموزید که چطور با مشتریان سخت گیر روبه رو شوند. یا مثلا کسی که روی شغلی در عرصه ی سیاست کلید کرده چه بسا دریابد که لذاتی که می جوید- تأثیرگذاری بر پیامدهای اجتماعی سیاستها- به همان اندازه و چه بسا با حقوق بیشتر و تأثیرگذاری گسترده تر در یک موسسه ی گردشگری یا در یک شرکت کاوش نفت هم وجود داشته باشد.
این تنها در صورتی نوعی عقب نشینی به نظر می رسد که به درستی ندانیم واقعا در جستجوی چه هستیم. وجه غافلگیرکننده و رهایی بخش تحلیل جنبه های لذت بخش این است که آشکار می کند که هیچگاه فقط یک عرصه ی خاص از کسب و کار و صنعت نیست که کلید یافتن شغل مورد علاقه ی ماست. وقتی فهم صحیحی از این مسئله حاصل کنیم درمی یابیم که – خوشبختانه- یک لذت خاص در واقع امری عام و کلی است و می تواند در جاهای بسیار متفاوتی سروکله اش پیدا شود که در وهله ی نخست اصلا انتظارش را نداشتیم. شناخت دقیق علائقمان باعث می شود از علاقه های پراکنده و مبهم رهایی یابیم.
تمرین عملی
معمولا در یک سازمان یا شرکت خاص وارد کار می شویم و باید با الزامات آن شغل (که فهرستی است از صلاحیتها، ویژگیها، تجربه ی کاری لازم و مهارت در کار گروهی و غیره) تناسب داشته باشیم.
در این تمرین، موقعیت را برعکس کنید: خودتان یک آگهی تبلیغاتی برای شغل ایده آلی بنویسید که فکر می کنید با شما کاملا تناسب دارد. شغلی که همه ی استعدادهای شما را به کار بگیرد و تجسم اهدافی باشد که شما ارزشمند میدانید، عملا چه سر و شکلی دارد؟
هدف این تمرین آن است که همه ی افکارتان را در مورد علائقتان یک جا گرد هم آورید. یک آگهی شغلی را تصور کنید که یک شخص ایده آل (شما) را توصیف کند و نیز وظایف عمومی ای را بیان کند که چنین شخصی در آن شغل به عهده دارد. فارغ از اینکه چنین شغلی اصلا وجود دارد یا نه.
مثلا ما به دنبال جذب فردی هستیم که:
آراستن و منظم کردن محیطهای فیزیکی را دوست دارد.
از پروژه های بزرگ به هیجان می آید.
علاقه دارد در مورد روابط فکر کند و بیندیشد که چگونه می توان یک رابطه ی خوب ساخت.
برای یک بازه ی زمانی ده ساله مسئولیت را به عهده بگیرد.
خواهان این باشد که در گروهی با هوش بالا فعالیت کند.
و غیره.
دیدگاهتان را بنویسید